Filtrer par genre

رواق / Ravaq

رواق / Ravaq

Farzin Ranjbar

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد. غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه. می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _ من فرزین رنجبر هستم.

138 - روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست ۰۲۰
0:00 / 0:00
1x
  • 138 - روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست ۰۲۰

    روزه يک سو شد و عيد آمد و دلها برخاست

    می ز خمخانه به جوش آمد و می‌بايد خواست

    نوبه (توبه) زهدفروشان گران جان بگذشت

    وقت رندی (شادی) و طرب کردن رندان پيداست (برخاست)

    چه ملامت بود (رسد) آن را که چنين باده خورد

    اين چه عيب است بدين بی‌خردی وين چه خطاست


    باده‌نوشی که در او روی و ريايی نبود

    بهتر از زهدفروشی که در او روی و رياست

    ما نه رندان (مردان) رياييم و حريفان نفاق

    آن که او عالم سر است بدين حال گواست

    فرض ايزد بگذاريم (بگذاریم) و به کس بد نکنيم

    وان چه گويند روا نيست نگوييم (بگوییم) رواست

    چه شود گر من و تو چند قدح باده خوريم

    باده از خون رزان است نه از خون شماست

    اين چه عيب است کز آن عيب خلل خواهد بود

    ور بود نيز چه شد مردم بی‌عيب کجاست


    حافظ از چون و چرا بگذر و می نوش دمی

    نزد حکمش چه مجال سخن چون و چراست



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    Tue, 23 Apr 2024
  • 137 - ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست ۰۱۹

    ای نسيم سحر آرامگه يار کجاست

    منزل آن مه عاشق‌کش عيار کجاست

    شب تار (دراز) است و ره وادی ايمن در پيش

    آتش طور کجا موعد ديدار کجاست

    هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد

    در خرابات بگوييد (مپرسید) که هشيار کجاست

    آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

    نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

    هر سر موی مرا با تو هزاران کار است

    ما کجاييم و ملامت‌گر بی‌کار کجاست

    بازپرسيد ز گيسوی شکن در شکنش

    کان دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

    عقل ديوانه شد آن سلسله مشکين کو

    دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

    ساقی و مطرب و می (باده و مطرب و گل) جمله مهياست ولی

    عيش بی يار مهیا (مهنا) نشود يار کجاست

    حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

    فکر معقول بفرما گل بی‌خار کجاست



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    Mon, 22 Apr 2024
  • 136 - ساقیا آمدن عید مبارک بادت ۰۱۸


    ساقيا آمدن عيد مبارک بادت

    وان مواعيد که کردی مرواد از يادت


    در شگفتم که در اين مدت ايام فراق

    برگرفتی ز حريفان (عزیزان) دل و دل می‌دادت


    برسان بندگی دختر رز گو به درآی

    که دم و همت ما کرد ز بند آزادت


    شادی مجلسيان در قدم و مقدم توست

    جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت


    شکر ايزد که ز تاراج خزان رخنه نيافت

    بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت


    چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد

    طالع نامور و دولت مادرزادت


    حافظ از دست مده دولت (صحبت) اين کشتی نوح

    ور نه طوفان حوادث ببرد (بکند) بنيادت



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    Sun, 21 Apr 2024
  • 135 - سینه‌ام زآتش دل در غم جانانه بسوخت ۰۱۷


    سينه‌ام ز آتش دل در غم جانانه بسوخت

    آتشی بود در اين خانه که کاشانه بسوخت

    تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

    جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

    سوز دل بين که ز بس آتش اشکم دل شمع

    (سوز دل بین که ز بسیاری اشکم دل شمع)

    دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

    آشنايان نه غريب است که دلسوز من‌اند

    چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت

    خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد

    خانه عقل مرا آتش ميخانه بسوخت

    چون پياله دلم از توبه که کردم بشکست

    همچو لاله جگرم بی می و پیمانه بسوخت

    ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم

    خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

    ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی

    که نخفتيم شب و شمع به افسانه بسوخت



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    Sat, 20 Apr 2024
  • 134 - خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت ۰۱۶


    خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

    به قصد جان من زار ناتوان انداخت


    نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود

    زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت


    شراب خورده و خوی کرده کی شدی به چمن

    که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت


    به يک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد

    فريب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت


    بنفشه طره مفتول خود گره مي زد

    صبا حکايت زلف تو در ميان انداخت


    ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردند

    سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت


    به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم

    چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت


    من از ورع می و مطرب نديدمی زين پيش

    هوای مغبچگانم در اين و آن انداخت


    کنون به آب می لعل خرقه می‌شويم

    نصيبه ازل از خود نمی‌توان انداخت


    مگر گشايش حافظ در اين خرابي بود

    که بخشش ازلش در می مغان انداخت


    جهان به کام من اکنون شود که دور زمان

    مرا به بندگی خواجه جهان انداخت



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    Wed, 17 Apr 2024
Afficher plus d'épisodes