Filtrar por género
- 51 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزی قسمت آخر: مردان پرندهسندباد از رودی که در دلِ کوهِ آخر دریاها جاریست میگذرد و به مملکتی میرسد که مردانش از جنس ابلیسند و میتوانند پرواز کنند. سندباد که از ماجرا مطلع نیست بر دوش یکی از آنها سوار میشود و به ملکوت آسمانها میرود. آنجا خدا را تسبیح میگوید اما آن مردان، خشمگین میشوند و او را در بیابانی رها میکنند.سندباد ۲۷ سال در آن مملکت میماند و سرانجام برای همیشه به بغداد باز میگردد.
یک توضیح بیربط: بیبیخانم استرآبادی در کتاب معروف «معایبالرجال» که در نقد مردسالاری دوره قاجار و در پاسخ به کتاب تادیبالنسا نوشته شده، از مردانی حرف میزند که حشیش میکشند و با پرواز در آسمان توهم خودشان با فرشتگان عالم ملکوت دیدار میکنند. هرچند قصدم مقایسه حرف بیبیخانم با این قصه سندباد نیست اما از روزگاران کهن داستانهایی داریم که زاده توهم حشیش و بنگ و چرس هستند و پیوپایه معرفتی ندارند.Thu, 04 Apr 2024 - 50 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزی قسمت چهاردهم: پایان دریاهاآخرین سفر سندباد، سفریست به اقلیم سلیمان پیامبر. به جایی که در داستانهای کهن پشت کوه قاف و مدفن سلیمان نبیست.طوفان سکان کشتی را به دست میگیرد و بازرگانان را به دریایی میکشاند که به گفته ناخدا قبر سلیمان آنجاست.سه ماهی غولپیکر، هر یک بزرگتر از دیگری، دور کشتی میگردند، باله میجنبانند و آن را به کوهی که احتمالا کوه قاف است میکوبند و در هم میشکنند. فقط این توضیح را اضافه کنم که قسمت آخر داستانهای سندباد را با یک روز وقفه، پنجشنبه شب خواهید شنید.Tue, 02 Apr 2024
- 49 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزیقسمت سیزدهم: رود تاریک و چشمه جواهرات
طوفان لاشه کشتی را به جزیرهای میاندازد. سندباد و بازرگانان در ساحل صخرهای آن جزیره با گورستانی از کشتیهای شکسته روبهرو میشوند که تجارش مردهاند و مالالتجارههاشان در کرانه، ول و بیصاحب مانده. آن جزیره پر است از عنبر مذاب و چشمهای دارد که بسترش را جای سنگ و ریگ، یاقوت و زمرد و الماس پوشانده.همراهان سندباد از آب دریا به مرض شکم (اسهال) مبتلا میشوند و یکیک از مریضی میمیرند. سندباد هم فاتحه خودش را میخواند تا این که رودی که از دل کوه جاریست فکری به سرش میاندازد.Mon, 01 Apr 2024 - 48 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزی قسمت دوازدهم: بوزینگان درخت نارگیل
سندباد در شهر بوزینگان با روش نارگیلچینی آشنا میشود. اهالی شهر، سنگ زلاطیه (یکجور سنگریزه صیقلی از جنس و شکل سنگهای کنار رودخانه)به طرف بوزینگان درختهای نارگیل پرت میکنند و بوزینهها هم برای مقابله به مثل، نارگیل به طرفشان میاندازند.سندباد بعد از این که از نارگیلهای مرغوب یک بار مفصل میبندد، سوار بر کشتی تجاری، آن شهر را به مقصد بصره ترک میکند. در راه، کشتی در جزایر دیگر لنگر میاندازد و سندباد در هر کدام از این جزیرهها کالای باب تجارت تهیه میکند؛ از جزیرهای فلفل و میخک، از جزیرهای عود قَماری و چینی، از جزیرهای مروارید، و نهایتا دست پر به بغداد برمیگردد.
Sun, 31 Mar 2024 - 47 - ادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزی قسمت یازدهم: شیخ دریا (دَوال پا)
سیمرغ و جفت خشمگینش کشتی حامل سندباد و بازرگانان دیگر را با سنگهای کوهاندازه خرد میکنند. سندباد شناکنان خودش را به جزیرهای میرساند. در آن جزیره پیرمردی فرتوت را میبیند که در کرانهی نهر آبی نشسته و محزون و غمزده است. پیرمرد میخواهد به آن طرف نهر برود اما توان ندارد. از سندباد خواهش میکند او را بر کول بگیرد و از نهر آب بگذراند. سندباد او را به دوش میگیرد اما پیرمرد از گرده او پایین نمیآید. آن پیر که در داستان سندباد «شیخ دریا» نامیده میشود، یک شخصیت اسطورهای ایرانی به نام «دَوال پا» است. جانوری آدمنما که بر دوش طعمهاش مینشیند و تا زمانی که جان او را نگیرد، هرگز پایین نمیآید.
Sun, 31 Mar 2024 - 45 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزی قسمت دهم: نجات از چاه مردگانسندباد از چاه مردگان نجات پیدا میکند و خودش را از حفرهای در بن چاه، به ساحل دریا میرساند. گروهی دریانورد که کارشان گشتن در دریاها و نجاتدادن غریقان و گمشدگان جزایر است او را پیدا میکنند و به بصره میبرند.نکتهای که در این داستان توجهم را جلب کرد، تضاد خباثتیست که سندباد در سرقت اموال مردگان به خرج میدهد با مناعت و بزرگمنشی دریانوردانی که به فکر نجات زندگانند. این دریانوردان به رایگان جان سندباد را نجات میدهند و حتی گوشهچشمی هم به جواهرات و ثروت او ندارند. این داستان نمونهایست از ذهن درخشان راویان آن، که هرچند سندباد را بازرگانی متهور و ماجراجو نشان میدهند اما رذایل شخصیاش را از یاد نمیبرند و به جای ستایش صرف، به رذایلش هم میپردازند.Fri, 29 Mar 2024
- 44 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزی قسمت نهم: همسران زندهبهگورسندباد با ساختن زین اسب حسابی به مال و منال میرسد و مقرب درگاه پادشاه میشود. به درخواست پادشاه با یک زن ثروتمند ازدواج میکند و در همان مملکت میماند روزهای خوشی را میگذراند تا این که زن همسایه میمیرد. سندباد برای تسلیت به خانه همسایه میرود اما مرد همسایه را میبیند که پکر و ناراحت است و زانوی غم به بغل گرفته. علت اندوهش را جویا میشود. مرد میگوید در این سرزمین هر زن یا مردی که بمیرد، همسرش را هم با او زنده به گور میکنند.داستان زندهبهگور کردن زنان و مردانِ همسرمرده در داستان درخشان دیگری به نام «شاه آزادبخت و چهار درویش» هم روایت شده که به گمان من از حکایت سندباد گیراتر و دقیقتر است. اگر روزگار مرافقت کرد، به دوره قاجار که برسیم آن را هم برایتان میخوانم.Thu, 28 Mar 2024
- 43 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزی قسمت هشتم: جزیره لختهای آدمخوارسندباد دوباره میل سفر به سرش میافتد. بار تجارت میبندد و از بغداد به بندر بصره رفته آنجا همراه جمعی از بازرگانان رهسپار چهارمین سفر دریا میشود. در میانهی دریا کشتی اسیر طوفان میشود و در اثر موج و باد تختههایش از هم میپاشد. سندباد و جمعی از بازرگانان به تخته پارهای میچسبند و خودشان را به جزیرهای میرسانند. در آن جزیره قصریست و در آن قصر جمعی آدم لخت و عریان که به اسیران خوراک فراوان میدهند و بعد که آن اسیر فربه و چاق شد برای خوراک پادشاه کبابش میکنند.Wed, 27 Mar 2024
- 42 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزیقسمت هفتم: کشتی جواهرفروشان
سندباد که تمامی همراهانش طعمه دیو و اژدهای آدمخوار شدهاند خودش را به ترفندی از چنگ اژدها خلاص میکند و به آخر جزیره میرود. نگران و مستاصل در ساحل مینشیند و منتظر سرنوشت است که ناگاه یک کشتی در دوردست دریا پدیدار میشود.Tue, 26 Mar 2024 - 41 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزی قسمت ششم: دیو آدمخواربوزینگان چهار وجبی سندباد و بازرگانان را به جزیرهای ناشناخته میبرند و خودشان سوار کشتی شده از آنجا میروند. سندباد و همراهانش در آن جزیره به قصری برمیخورند که صاحبش یک دیو عظیمالجثهی انساننمای آدمخوار است.Mon, 25 Mar 2024
- 40 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزی قسمت پنجم: کوه بوزینگان
سندباد بحری از بیابان الماس نجات پیدا میکند و به بغداد باز میگردد.
او در شرح سومین سفرش برای سندباد حمال، از گیرافتادن کشتی بازرگانان در کوه بوزینگان میگوید.Sun, 24 Mar 2024 - 39 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزی قسمت چهارم: بیابان الماسSat, 23 Mar 2024
- 38 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزی قسمت سوم: جزیره سیمرغسندباد بحری از مملکت ملک مهرجان به بغداد بازمیگردد و ماجرای سفر دومش را برای سندباد حمال تعریف میکند. سفری که در آن گرفتار «جزیره سیمرغ» میشود.Fri, 22 Mar 2024
- 37 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزی قسمت دوم: مادیان دریایی
کشتی بازرگانان، سندباد و تجاری را که پشت یک نهنگ را با جزیره اشتباه گرفتهاند، ترک میکند.
سندباد از تکان نهنگ به دریا میافتد و شناکنان خودش را به جزیرهای عجیب میرساند که در آن از مادیانهای دریایی کرهگیری میکنند.Thu, 21 Mar 2024 - 36 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: سفرهای سندباد بحری - از هزارویک شب، ترجمه طسوجی تبریزی قسمت اول: جزیره نهنگ«سندباد بحری» که بعضی پژوهشگران تاریخ او را ایرانی و از اهالی بندر سیراف استان بوشهر میدانند از معروفترین شخصیتهای داستانهای هزار و یکشب است. سندباد که در جوانی آدمی عیاش و رفیقباز بوده مال و اموال پدر را تلف میکند و وقتی بیچیز و تهیدست میشود تصمیم میگیرد داخل تجارت بشود و برای خرید و فروش به سفرهای دریایی برود. او حالا یک پیرمرد ریشسپید است و سرگذشت پرماجرا و سراسر حادثهاش را برای یک باربر به نام «سندباد حمال» تعریف میکند.از هزارویکشب ترجمههای متعددی در دست است. نسخهای که من داستان سندباد را از روی آن خواندهام 180 سال پیش در دوره محمدشاه قاجار، به سفارش بهمنمیرزا و توسط عبداللطیف طسوجی تبریزی ترجمه شده. تا مدتها به نظر میرسید ترجمه طسوجی قدیمیترین ترجمه فارسی هزار و یکشب باشد اما پژوهشگر زحمتکش ما آقای مهدی گنجوی به تازگی ترجمهای را از آن یافتهاند به قلم محمد باقر خراسانی بزنجردی که پیش از طسوجی در حیدرآباد هند چاپ و منتشر شده بود. از این کتاب ترجمههای دیگری هم موجود است که هر کدام لطف خودشان را دارند، ازجمله ترجمه تحقیقی مترجم زحمتکش و دقیق مان جناب ابراهیم اقلیدی که توسط انتشارات مرکز چاپ و نشر شده.Wed, 20 Mar 2024
- 35 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: «حمام شهر بنفشپوشان» از جامعالحکایات عصر صفوی و «هارونالرشید و کنیزک» - از هزار و یکشبتذکر: این داستانها حاوی صحنههای جنسی هستند و به افراد زیر ۱۶ سال توصیه نمیشوند.
قسمت اول «حمام شهر بنفشپوشان» در صحنه دیدار مسعود با پیر انجیلخوان تمام شد. به عبارت دیگر در صحنه دیدار یک نوجوان مسلمان با یک پیر مسیحی. به گمان من این صحنه در معماری هم جلوه کرده و نشانش را میتوان در همنشینی و دوستی مسجد و کلیسا در اصفهان دوره صفوی دید. علاوه بر این، حکایت کوتاه «هارونالرشید و کنیزک» را از هزار و یکشب خواندهام که حرص و شهوت هارون در خوابیدن با کنیز جعفر برمکی را نشان میدهد. این وعده را هم بدهم که در سیزده روز عید، هر شب داستان «سفرهای سندباد بحری» را از هزار و یکشب با ترجمه عبداالطیف طسوجی تبریزی برایتان خواهم خواند.Thu, 14 Mar 2024 - 34 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: «حمام شهر بنفشپوشان» - از جامعالحکایات دوره صفویه قسمت اول؛ رفتنِ شاهزاده سمرقند به حمامِ طلسمتذکر: این داستان حاوی صحنههای جنسیست و به افراد زیر ۱۶ سال توصیه نمیشود.
«حمام شهر بنفشپوشان» با نام اصلی «در قصه مسعود پسر خواجهسعید و رفتن او به شهر بنفشپوشان و داخلشدن به حمام» از جمله قصههاییست که در جامعالحکایات یا همان مجموعه داستانهای دوره صفویه آمدهاند. این نوع داستانها در هند هم توسط پارسیان گفته میشدند که «بهار دانش» از شناختهشدهترین آنهاست. آوازه شهرت قصههای جامعالحکایات زمانی در غرب پیچید که «فرانسوا پتیس دلاکروا» شماری از آنها را جمع کرد و به فرانسه برد و بین سالهای ۱۷۱۰ تا ۱۷۱۲ زیر نام «هزار و یکروز» منتشرشان کرد.داستانی که برای شما خواندهام هشتمین حکایت از کتاب جامعالحکایات انتشارات مازیار است که توسط سرکار خانم پگاه خدیش و جناب محمد جعفری قنواتی تصحیح شده.وقایع داستان در حمام طلسم میگذرد و توهمات جنسی یک پسر ۱۶ ساله را نشان میدهد. تاجرزاده سمرقندی رخت و لباسش را در بینه حمام میکند و لخت وارد سرزمینی میشود که پر است از پریچهرگان ماهرو. اما هربار که میخواهد با یکی از این دختران سکس کند ...Thu, 07 Mar 2024 - 33 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: «آبجیخانم» داستانی از صادق هدایتهمانطور که در قصه نارنج و ترنج وعده داده بودم، اینبار یکمقدار شلنگاندازی کردم و پایم را از حدود قصه فراتر گذاشتم و به دنیای داستان پریدم. چون در آن قصه بحث خوشگلی و زشتی پیش آمده بود، داستان «آبجیخانم» یادم آمد که آن هم درباره همین زشت و خوشگل کردنهاست و آسیبهایی که این نگاه و نگرش به افراد جامعه میزند.فارغ از اینها، هدایت که در اجتماعینویسی داستانهای درخشانی مثل «حاجیآقا» یا «علویهخانم» را در کارنامه دارد، در «آبجیخانم» هم بارقهای از نگاه اجتماعیاش را تابانده و با بعضی اشارات، زمانه داستان را مشخص کرده.از یک دیالوگ کوتاه این داستان میشود فهمید که وقایع آبجیخانم در سال ۱۲۹۸، در هنگامه بلوای نان در اواخر دوره احمدشاه میگذرد: «از وقتی این زنای قریفری پیدا شدن نون گرون شد»!Thu, 29 Feb 2024
- 32 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: «نارنج و ترنج» - روایت صبحی قسمت پایانی: آینهی حقیقتگودر توضیح قسمت اول «نارنج و ترنج» عرض کرده بودم که زندهیاد صبحی این داستان را چندماه پس از پایان جنگ جهانی دوم، در دی ۱۳۲۴ در رادیو تهران خوانده بود. این را هم به محضر مبارکتان رساندم که نارنج و ترنج در اساطیر ریشه دارد و قدرت تخیل شگفتانگیز راویانش را به رخ میکشد.حتما آینهی حقیقتگوی قصه معروف «سپید برفی» را که میگفت زیباترین زن روی زمین چه کسیست به خاطر دارید. در «سپید برفی» دو شخصیت اصلی داستان را پیش میبردند؛ یکی ملکه نامادری که میخواست زیباترین زن روی زمین باشد و از خون دختران نوباوه اکسیر جوانی میساخت تا زیبایی از دست رفتهاش را برگرداند و دیگری شاهدختی به نام سپیدبرفی که زیباترین زن روی زمین بود.در نارنج و ترنج هم آینه و دوشخصیت زشت و زیبا قصه را پیش میبرند اما با روایتی ششدانگ شرقی، بسیار جذاب و سرشار از ایدههای بدیع.Thu, 22 Feb 2024
- 31 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: «نارنج و ترنج» - روایت صبحی قسمت اول: رفتن شاهزاده به باغ دیوهادر این برنامه روایتی از «نارنج و ترنج» را برای خواندن انتخاب کردهام که صبحی مهتدی آن را هشتادسال پیش در رادیو تهران خوانده بود. زمانی که فروغ فرخزاد ۱۱ ساله بود، احمد شاملو ۲۰ سال داشت و صادق هدایت هنوز ۶ سال از عمرش باقی مانده بود. یادداشتهای زندهیاد صبحی نشان میدهد این داستان در دی ۱۳۲۴ از رادیو پخش شده، یعنی پنجماه پس از پایان جنگ جهانی دوم، در زمانی که ایران به اشغال قوای متفقین (برندگان جنگ) درآمده است.صبحی میگوید در آن سال و ماه رادیو بر خلاف روال معمول اجازه نداده او با مخاطبانش صحبت کند و از آنان بخواهد نسخههایی را که از داستان نارنج و ترنج در اختیار دارند برایش بفرستند. من فکر میکنم سانسور صبحی در آن سال، به تحولات پس از جنگ دوم بینالملل و بلوایی که ارکان متفقین در ایران درست کرده بودند مرتبط است، هرچند که این اظهارنظر میتواند دقیق نباشد.از اینها که بگذریم، نارنج و ترنج یک قصه با ریشههای اسطورهایست و قدرت تخیل شگفتانگیز راویانش را به رخ میکشد.Thu, 15 Feb 2024
- 30 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: قصه «نمکی» - روایت صبحی مهتدی
«نمکی»قصهایست که در جهان رویا اتفاق میافتد و داستان اقبال هفت خواهر را که کوچکترینشان نمکی نام دارد روایت میکند. این هفت خواهر باید به وقت خواب، به نوبت هر هفت در خانه را ببندند. شبی که نوبت نمکیست، شش در را میبندد اما در هفتم را که در اتاق خودش باشد باز میگذارد و سر بر بالش میگذارد. ناگاه دیوی از در هفتم به خانه میآید و نمکی را به سرزمین رویا میبرد.هرچند قصه نمکی ادعای طرح مسائل اجتماعی را ندارد اما همینکه پول و غذا و زینت و زیبایی در عالم خواب نصیب فقرا میشود، خود به قدر کفایت گویای زیرمتن پنهان این قصه است. و نکته دیگر این که نمکی فقیر است و دیگران شاهپسر و شاهدخت. و این نمکی فقیر است که شازدههای متمول را از طلسم دیو نجات میدهد.موسیقی این برنامه با سازهایی اجرا شده که برای خواباندن کودکان نواخته میشوند زیرا تحلیل من این بود که نمکی قصهی یک رویاست و همه شخصیتهای آن کسانی هستند که در هفتم را باز گذاشتهاند و در یک مکان، در یک رویا، همدیگر را دیدهاند.
Thu, 08 Feb 2024 - 29 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: قصه «مرغ سخنگو» - روایت آمل قسمت آخر؛ برادر سنگ میشودداستان ترسناک «هفت برادرون» - گردآوری کاظم سادات اشکوری
هشدار: شنیدن قصه «هفتبرادرون» ممکن است برای همه مناسب نباشد. همانطور که در قسمت اول «مرغ سخنگو» شنیدید، نام دختر گیسمروارید بود و نام پسر کاکلزری. این هر دو دنبال آب نقره و درخت طلا بودند. به مطلبی که عرض میکنم فکر کنید ببینید پرت و دور است یا نه، حرف حساب است؟! گیسمروارید یا دختر همان آب نقره است. به شباهت رنگ نقره و مروارید فکر کنید. پسر هم کاکلزریست، یا به عبارتی همان درخت طلا. یعنی آنچه این دو دنبالش میگردند در نهاد وجودی خودشان است. میماند مرغ سخنگو که در داستان به شکل حضرت علی بازنمایی شده. مرغی که اسرار را میداند و دختر و پسر دنبال آگاهی از این اسرار هستند. درباره این که چرا حضرت علیِ داستانهای عامیانه با آن چهره مذهبی و تاریخی تفاوت دارد در برنامه توضیح دادهام.اما درباره داستان «هفت برادرون»! این یک قصه سراپا ترسناک است و شخصیت اصلی آن یک دختر نوزاد قنداقه است که طول عمرش در کل داستان از ۷ سال بیشتر نمیشود.Thu, 01 Feb 2024 - 28 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: قصه «مرغ سخنگو» - روایت آمل قسمت اول؛ حوض نقره و درخت طلا
«مرغ سخنگو» داستان همیشگی و پرتکرار بلاها و مصیبتهاییست که حسادت و تنگچشمی به سر آدم میآورد. سه خواهر قصه شبی دور هم جمع شدهاند و با هم از آرزوهایشان میگویند. ارزوی خواهر بزرگ این است که زنِ آشپز شاه بشود. وسطی آرزو میکند زن وزیر باشد و کوچکتره که دوست ندارد آرزویش را به زبان بیاورد، بعد از پاپیچ شدن خواهرها میگوید: «آرزوی من اینه که زن خود شاه بشم»! سه خواهر نمیدانند که شاه پشت پنجره کلبه است و آرزوهاشان را میشنود... این قصه در مناطق مختلف ایران با اسمهای دیگر مثل «پسر کاکلزری» هم روایت شده. من روایت آمل را برای شما خواندهام.
Thu, 25 Jan 2024 - 27 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: بلبل سرگشته / سنگ صبور گردآوری و تنظیم صادق هدایت و صبحی مهتدی (مناسب برای گروه سنی بالای ۱۶ سال)در این قسمت دو قصه «بلبل سرگشته» و «سنگ صبور» را خواندهام. «بلبل سرگشته» در اساطیر یونان باستان ریشه دارد و شرح آن در منظومه هومر، داستانسرای متقدم یونان آمده. اما این که چطور در گشت و واگشتهای روزگار به کشورهای دیگر راه پیدا کرده و وارد فرهنگ عامه شده، داستانیست جدا. بعضی صحنههای این داستان (کشتن و خوردن فرزند) به آثار نویسندگان قدری چون شکسپیر هم راه پیدا کرده، آنجا که تیتوس بچههای تامورا را در دیگ میپزد و به خورد مادرشان میدهد.«سنگ صبور» اما یک داستان با خصلتهای ایرانیست که انگلیسها قریب به ۱۱۰ سال پیش آن را به زبان خودشان برگردانده و در یک مجموعه به نام (افسانههای ایرانی» چاپ کردهاند.از اینها که بگذریم، اگر روحیه حساس دارید شاید صحنههای خشن داستان «بلبل سرگشته» آزارتان بدهد.Thu, 18 Jan 2024
- 26 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: قصههای «یکی بود، یکی نبود» روایتهای مناطق مختلف ایران«یکی بود، یکی نبود» یعنی چی؟ آیا منظور اینه که «یک نفر بود و یک نفر نبود»؟ صبحی مهتدی در آخرین ماههای زندگیش یعنی در سال ۱۳۴۱ چندتا قصه ضبط کرده که تو یکی از اونا به جای یکی بود یکی نبود، میگه: «یک بود و یکی نبود»!این عبارت در واقع همون به نام خدای مشهوریه که به زبان قصهها اینجور گفته میشده و در واقع حرفش اینه که «یکی بود که یک نفر نبود». یعنی یکیه اما آدم و نفر نیست. و معنیش هم وقتی روشن میشه که به جمله بعدش دقت کنیم: «جز خدا هیشکی نبود». یعنی یکی هست که یه نفر نیست و اون یکی همون خداییه که جز او هیچکی وجود نداره. یکی بود یکی نبودها جز توضیحی که عرض کردم به قصههای خیلی کوتاهی هم گفته میشه که به قصههای «زیر گنبد کبود» شهرت پیدا کردهن. درباره این قصهها بعدا تو نوبتهای دیگر قصهخوانی حرف میزنم.اما از اینا که بگذریم تو این قسمت جز یکی بود یکی نبودا، قصههای معرکهی «کدو قلقلهزن»، «کک به تنور» و «گنجشکی که به دنبال پر زورترین میگشت» را هم خواندهام و منبع هر کدوم از اینا رو تو برنامه ذکر کردهام. امیدوارم خوشتون بیاد.Thu, 11 Jan 2024
- 25 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: «قاطر و آفتابه» / روایت لوطی غلامحسین «کچل و شیطان» / روایت شهسوارشخصیت محوری دو قصهای که در این برنامه برایتان خواندهام «شیطان» است. شیطانی که دینداران او را تجسم گناهکاری میدانند اما در این دو داستان به یاری مظلومها میآید و میزند زیر تلنگ دینفروشها و بساط اعیان و ارباب به هم میریزد.داستان «قاطر و آفتابه» را یکنفر لوطی معروف دوره ناصری به نام «لوطی غلامحسین» تعریف کرده. در برنامه درباره لوطی غلامحسین و «لوطی»ها و «پنطی»ها به نقل از سفرنامه یک سیاح بلژیکی و خاطرات و یادداشتهای عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» یکقدری توضیح دادهام که پیشنهاد میکنم سرسری ازش نگذرید.درباره آفتابه هم این نکته را لازم است بگویم که لولهنگ یا همان آفتابه لزوما ابزار ماتحتشویی و طهارت اسافل اعضا نیست، بلکه وسیله دستنماز یا همان وضو هم هست. به نظرم این که شیطان قصه از راه آفتابه وارد میشود، خودش نکتهایست.قصه «کچل و شیطان» را هم از کتاب زندهیاد انجوی شیرازی نقل کردهام. از این داستان چند روایت ضبط شده که من روایت شهسوار مازندران را برایتان خواندهام.Thu, 04 Jan 2024
- 24 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: ادامه داستان «بزی» - گردآوری صادق هدایت / روایت احمد شاملو قصه «کلاغه و مرد باقالیکار» روایت لنجان اصفهاندر قسمت اول داستان «بزی» کاروانسرادار جَلَب و نادرست، دیگ و کفگیر جادویی و خر زرافشان را از چنگ برادر بزرگه و وسطی در آورد و هاپولی کرد و دو برادر بیاینکه ملتفت شده باشند، با خر بدلی و دیگ و کفگیر تقلبی رفتند پیش پدر و تو جمع دوست و آشنا کنفت شدند. حالا نوبت برادر سومیست که ببینیم سرنوشتش چه میشود.پیشتر عارض شدم که داستان بزی بر زیرمتن غذا و پول و قدرت بنا شده. توضیحات بیشتر را در خود قصه به عرضتان رساندهام و اینجا دیگر وقتتان را نمیگیرم.علاوه بر این قصه دیگری هم خواندهام به اسم «کلاغه و مرد باقالیکار» که در لنجان از توابع اصفهان روایت شده و ماجرایی مشابه داستان بزی دارد. با این تفاوت که اینجا جای کاروانسردارِ دزدِ قرشمال را سلطانی گرفته که چشمِ دیدن بشقابِ پر و آسودگی نیمبندِ رعیت را ندارد.Thu, 28 Dec 2023
- 23 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: «داستان بزی» - گردآوری صادق هدایت / روایت احمد شاملو قسمت اول؛ بز دروغگو سه پسر خیاط را آواره میکند.در داستان بز زنگولهپا مختصری درباره این که بز همیشه در نقش مادر ظاهر نمیشود و گاهی هم چاخان و چاچولباز از آب درمیآید حرف زدم. این هفته داستان همین بز رند و کلاش را خواندهام که با ارقهبازیهایش سه پسر یک خیاط را آواره بیابان میکند.این داستان جذاب را اولدفعه صادق هدایت جمع کرده و پس از او صبحی مهتدی یک نسخه بر اساس روایت هدایت جفتوجور کرد که در دهه ۳۰ در رادیو خواند و سپس در کتاب قصهها چاپش کرد. شاملو هم در روایتی که میشنوید حاصل کار این دو نفر را جلو چشم داشته.داستان بزی بر زیرمتن غذا و پول و قدرت استوار شده. خیاط پیر بز را وسیله امرار معاش میداند و چون شکم خانواده گروگان خوراک بز است، از بچههایش میخواهد او را به چرا ببرند. اما بز تو زرد از آب در میآید و کاری میکند که خیاط به دست خودش، با نیمذرع خیاطی، پسرانش را دربهدر کند.در قسمت بعد درباره زیرمتنهای این قصه بیشتر حرف زدهام و یک داستان کوتاه کهن که هم که در محتوا با قصه بزی قرابت دارد به دنبالهاش چسباندهام. بشنوید و کیف کنید.Thu, 21 Dec 2023
- 22 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: «بز زنگولهپا» و «پیرزن» به روایت احمد شاملوهمانطور که هفته گذشته وعده داده بودم اینبار نسخه ایرانی بز زنگولهپا را خواندهام. این داستان در ایران و افغانستان و تاجیکستان بسیار رواج داشته و جز اندک تفاوتی در نام و تعداد بزغالهها و بعضی حوادث جزئی، روایت همه این مناطق شبیه هم است.درباره بز هم این را بگویم که در داستانهای ایرانی نقشهای متفاوت به خود گرفته و گاهی حیلهگری و چاچولبازی هم کرده. داستان حیلهگری بز را هفته بعد خواهید شنید.اما در قصه بز زنگولهپا نه بز بودن که مادر بودن او مرکز توجه قصهگو بوده. جالب اینجاست که پدر در این داستان هیچ وجودی ندارد. در واقع بز زنگولهپا زنی تنهاست که نان بچهها را باید بدهد و امنیتشان را هم باید تامین کند و به آنها درس بدهد که در را باز نکنند زیرا بیرون پر از «نامرد» است. و این شاید ناشی از یکجور بیاعتمادی زنان به جامعه در زمانهای گذشته باشد.نام داستان دیگری که در این قسمت خواندهام «پیرزن» است. یک داستان مینیاتوری که همه وقایع آن در یک قوطی کبریت میگذرد و نشان میدهد تنها همدم پیرزنان مهربان اما تنها، نه فرزندانشان که یک بُر حیوان اهلی و شهریاند.Thu, 14 Dec 2023
- 21 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: «مطربهای دورهگرد» و «گرگ و هفتبزغاله» به روایت برادران گریمبرنامههای قصهخوانی با افسانه «ماهپیشانی» و نسخه غربی آن «سیندرلا» آغاز شد. در این قسمت علاوه بر داستانی که هفته پیش وعده داده بودم، یعنی قصه «مطربهای دورهگرد»، قصه «گرگ و هفتبزغاله» برادران گریم را هم خواندهام. قصهای که در ایران به نام «بز زنگولهپا» شناخته میشود.البته در این قسمت فقط نسخه غربی بز و بچههای معروفش را میشنوید و هفته بعد بز زنگولهپای خودمان را. آنگاه خواهید دید که آنچه در کودکی برای ما گفتهاند، بیشتر ترکیب نسخههای شرقی و غربی این قصه بوده. البته که قصهها فرامرزی هستند اما مادامی که بیقاعده و فارغ از اصول با هم ترکیب میشوند، نتیجه یکچیز هشلهفت از آب درمیآید و با گذر ایام، فهم ویژگیهای تاریخی و جغرافیایی و خصلتهای فرهنگی و بومیشان دیریاب و چه بسا ناممکن میشود!آیا قصه بز زنگولهپا از شرق به غرب جهان رفت یا ابتدا آنها گفتند و سپس ما بازگویی کردیم؟Thu, 07 Dec 2023
- 20 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: قسمت آخر «دیوان بلخ» - گردآوری و تنظیم صبحی مهتدیداستان «دیوان بلخ» در این نوبت تمام میشود. توضیح بیشتری در موردش نمیدهم. فقط این را اضافه کنم که بعد از دیوان بلخ، قصه «روباه پیر» را خواندهام. قصه روباه گرسنهای که سر پیری برای این که شکمش را سیر کند، به مذهب متوسل میشود، خودش را توبهکار جلوه میدهد و سر مرغ و اردک سادهلوح را شیره میمالد. این روباه چنان در دینداری افراط میکند که به شانهبهسر که او را پرنده سلیمان میخوانند، تهمت میزند که اینکاره بوده و بلقیس را او برای حضرت سلیمان جور کرده.از متلهای مربوط به روباه و این که چرا در داستانهای ایرانی روباه به «ملا» و «آ شیخ» معروف شده در قسمت بعدی قصهخوانی داستانهای جذابی خواندهام. امیدوارم لذت ببرید.Thu, 23 Nov 2023
- 19 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: «دیوان بلخ» - گردآوری و تنظیم صبحی مهتدی قسمت پنجم (سنگسار کردن «شهرآشوب» به حکم قاضی بلخ)داستان در قسمت قبل به آنجا رسید که «شهرآشوب» دختر زیتونِ بازرگان برای خلاصی از کلانتر هوسران به قاضی ظالم بلخ پناه برد، لابد به خیال این که قاضی مامن و پناهگاه مظلومان و ستمدیدگان است. قاضی هم که دید چنان دختر سرو قد سیمینبدنی با پای خودش به دام او افتاده، آتش هوسش شعلهکشید و به شهرآشوب قول داد برادرش را از غل و زنجیر خلاص کند و خودش را هم از دست کلانتر نجات بدهد.حالا بشنویم ببینیم کلاه قاضی چقدر پشم دارد! آیا راه پیش پای دختر میگذارد یا چاه؟Thu, 16 Nov 2023
- 18 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: «دیوان بلخ» - گردآوری و تنظیم صبحی مهتدی قسمت چهارم (قسمت قبل جایی تمام شد که قاضی به همه پرسشهای مهرک جواب داد الا به سوالش درباره مردان ژندهپوشی که پیه زندان و حبس و شکنجه را به تن مالیده بودند و پیش ستمگرها خم به ابرو نمیآوردند. در این قسمت پای دختر زیبا و زبر و زرنگی به نام «شهرآشوب» به داستان باز میشود که باد چادرش را برمیدارد و دل کلانتر شلتنبان را میجنباند. کلانتر نقشه میچیند که هر جور شده دختر را تملک کند. پای الوات و زورگیرها را وسط میکشد بلکه به مراد دل برسد و قاپ دختر را بدزدد.از اینها که بگذریم، عرق شرمی هم از این قسمت به پیشانی دارم. یکجای داستان اسم «بوهریره» (بر وزن سمیه) آمده که من بیاختیار و ناخودآگاه آن را بوحریره (بر وزن فریده) خواندهام. خلاصه شرمنده. برویم ببینیم ماجرای شهرآشوب چیست و دختر رعنا چطور از پس کلانتر بدطینت بلخ برمیآید.Thu, 09 Nov 2023
- 17 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: «دیوان بلخ» - گردآوری و تنظیم صبحی مهتدی قسمت دومThu, 26 Oct 2023
- 16 - پادکست قصهخوانی با علیرضا روشن: «دیوان بلخ» - گردآوری و تنظیم صبحی مهتدی قسمت سومقسمت قبلی رسیدیم آنجا که شمعون پا پیش گذاشت در محضر قاضی طرح شکایت کند. طرف دیگر دعوا، یعنی مهرک، که در راه دیوانخانه یکدوجین شاکی علیحده برای خودش جفتوجور کرده بود، دلدل میکرد که حضرت قاضی چطور جلو شاکیها درخواهد آمد. اگر خاطرتان ماندهباشد شاکیهای مهرک اینها بودند: مردی که مهرک اسبش را کور کرد، شوهری که مهرک بچه را در شکم زنش کشت، پسری که مهرک از سر دیوار باغ پرید رو شکم پدر پیرش و او را به آندنیا فرستاد، و مردی که مهرک دم خرش را کند.علاوه بر اینها عجایب دیگری هم در راه دادگستری به سمع و نظر مهرک بینوا رسید. از جمله مردی که زندهزنده خاکش میکردند چون قاضی حکم کرده بود که مرده، موذنی که میگفت «بهگفته مسلمونا اشهد ان محمد رسول الله»، مردی بیگناه که حکم اعدامش را داده بودند، یکچشمی که میخبهدست دنبال مردم میکرد فرو بکند، و دستآخر جماعتی که قاضی داده بود پدر صاحبشان را دربیاورند اما اینها خم به ایرو نمیآوردند و صاف تو شکم گزمهها واسرنگ رفتهبودند.حالا بشنویم ببینیم قاضی بلخ چطور حکم میکند!Thu, 02 Nov 2023
- 15 - کتابخوانی با علیرضا روشن: «دیوان بلخ» - گردآوری و تنظیم صبحی مهتدی قسمت اول«دیوان بلخ» - گردآوری و تنظیم صبحی مهتدیقسمت اول
قصه دیوان بلخ قصهی آشنا و پر آب چشم فقدان عدالت و بیدادگری حاکمان است. قصهای هنوز جاری که نشان میدهد چگونه یک قاضی فاسد در معیت و همراهی کلانتر و میرشب و سالار شهر خون خلق را در شیشه میکنند و راهی برای شهروندان باقی نمیگذارند جز همزیستی با ظلم، مهاجرت از بلخ و یا ماندن و جنگیدن با بیدادگران.این قصه را برای خواندن انتخاب کردم چون هم موضوع آن برای همه ما آشناست و هم نشان میدهد آیا مردم فرودست تاریخ با بیعدالتی و ظلم افسارگسیخته حاکمان نبرد کردهاند؟ محققان ادبیات عامه از جمله جیمز سی اسکات معتقدند که مردم در داستانهای عامیانه با قدرتها کشاکش داشتهاند و به روشهای مختلف ایستادگی در برابر ظلم را در قصههایشان روایت کردهاند. (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به مقاله کالبدشکافی واکنش فرودستان به سلطه در قصههای عامیانه – دوفصلنامه کهننامه ادب پارسی، بهار و تابستان ۹۹).برویم سراغ داستان ببینیم چرا بلخ به بیعدالتی شهره شده و مردم دستبسته با این بیعدالتی چه کردهاند!@iranintltvThu, 19 Oct 2023 - 14 - کتابخوانی با علیرضا روشن: «کره دریایی» – روایت مشهدی گلینخانم گردآوری لارنس پاول الول ساتن قسمت دوم و پایانیقسمت اول «کره دریایی» [=کرهاسب دریایی] به آنجا رسیده بود که شازدهابراهیم، جان کرهاسب را از کارد قصاب نجات داد و کرهاسب هم مثل یک کبوتر از حیاط قصر پادشاه پرواز کرد و با شازده رفت. (در پرانتز بگویم که اگر به ماجرای اسب پرنده علاقهمندید میتوانید افسانه خیالانگیز و گیرای «اسب آبنوس» را در هزار و یکشب بخوانید). در این قسمت اسب شازده را به خال آسمان میبرد و درست جایی که زمین در نگاه ابراهیم به اندازه یک غربیل کوچک شده، کنار چشمهای فرود میآید. از اینجا به بعد شازدهابراهیم گذارش به باغ شاه میافتد و عاشق دختر کوچک سلطان آن سامان میشود. برویم ببینیم ماجرای شازدهی پر شوکت ما و کره اسبش به کجا میکشد.Thu, 12 Oct 2023
- 13 - پادکست کتابخوانی با علیرضا روشن «کره دریایی» – روایت مشهدی گلینخانم گردآوری لارنس پاول الول ساتن قسمت اول
در این قسمت قصه مشهور «کره دریایی» [=کرهاسب دریایی] را که با نام «کره بادی» هم روایت شده برایتان خواندهام.
مشهدی گلینخانم (متولد دهه ۱۲۵۰ شمسی) که در برنامه کتابخوانی او را اجمالا معرفی کردهام، این قصه را بین سالهای ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶ در خانه علی جواهر کلام روزنامهنگار معروف تعریف کرده و لارنس پاول الول ساتن، خبرنگار و محقق نفت و ایرانشناس بریتانیایی آن را همراه قصههای دیگر گلین روی کاغذ آورده. (برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به مقدمه اولریش مارزلف بر کتاب قصههای مشدی گلینخانم، نشر مرکز، ۱۳۷۶).
گلینخانم که بعضی از این قصهها را سال ۱۳۱۹ در اولین رادیو ایران، یعنی «رادیو تهران» خوانده بود، یکسال پس از گردآوری قصههایش توسط الول ساتن، در سال ۱۳۲۷ از دنیا میرود.
بعضی قصههای گلین که به قول الول ساتن بیشتر از هزار داستان در حافظه درخشانش داشت، توسط ساتن در بریتانیا ترجمه، چاپ و منتشر میشود و بعدها دستنویسهای فارسی آن به اولریش مارزلف آلمانی میرسد که او هم اندکی پس از مرگ ساتن در سال ۱۳۶۳، این قصهها را به آلمانی چاپ و منتشر میکند.
امیدوارم از این قصه لذت ببرید و از پیر قصهگوی ما، مشهدی گلینخانم عزیز، به نیکی یاد کنید.Thu, 05 Oct 2023 - 12 - کتابخوانی با علیرضا روشن: «گل خندان» – روایت احمد شاملو«گل خندان» قصهایست کهن که پیران قدیم آن را سر سفرههای بیبی سهشنبه یا سفرههای «بیبی حور و بیبی نور» میگفتند؛ رسمی که زنها در آخرین سهشنبه ماه شعبان برگزار میکردند. این قصه که به گمان من جنبه تعلیمی دارد و بدطینتی و عقده و حسادت را مذمت میکند و در عوض خصائل نیکو مثل امانتداری و محبت و احترام و نوعدوستی را میستاید - با اندکی تفاوت در اسامی و بعضی جزئیات - در نواحی مختلف ایران روایت شده، از جمله در نیشابور که با نام «خونبرفی» شناخته میشود (بنگرید به کتاب «افسانههای خراسان»، گردآوری حمیدرضا خزاعی).شادروان صبحی در جلد اول کتاب قصهها مختصری درباره این داستان توضیح داده که در فایل صوتی به آن پرداختهام. مبنای روایت شاملو هم همانیست که صبحی جمع و جور کرده، هرچند در ساختار و زبان قصه دستاندازیهایی کرده که گرچه شیرین است اما از خصلتهای زبانی قصههای آن دوره فاصله میگیرد و ملغمهای میشود از ضربالمثلهای معاصر و نثر و توصیفهای نقیبالممالکی.عجالتا این بحث فرعی را قلم بگیریم برویم داستان را بشنویم بلکه ساعتی خاطرمان خوش بشود.Thu, 28 Sep 2023
- 11 - کتابخوانی با علیرضا روشن: «مرغ سعادت» – روایت صبحی مهتدی قسمت دوم و پایانی
قسمت اول داستان تا جایی پیش رفت که دلارام هر شب یکی از چهل کنیزش را که تو چهره و ریخت و قیافه باهاش مو نمیزدند جای خودش قالب میکرد و میفرستاد به بستر سعید. سعید هم که از صدقهسری بلعیدن دل و جگر مرغ سعادت هر صبح یک کیسه صداشرفی زیر بالشاش سبز میشد، چهل روز تمام، هر روز صد اشرفی میداد و خیال میکرد با دلارام همبستر میشود.
شب چهل و یکم دلارام رفت تو فکر که: «این بابا این همه اشرفی رو از کجا درمیاره؟» و بو برد که حتما دل و جگر مرغ سعادت را قورت داده. این شد که شب آخر خودش رفت به بستر سعید و حسابی با شراب کهنه مستش کرد. وقتی شراب کارگر افتاد، یک لگد قایم خواباند به کمرش و سعید هم که مستِ پاتیل و لایعقل بود، دل و جگر را بالا آورد.
تا اینجا شنیده بودیم که سعید از خواب مستی پا شد، دید ای دل غافل، از صد اشرفی هر روزه خبری نیست.
حالا بشنویم ببینیم داستان سعید به کجا ختم میشود. این را هم بگویم که در آخر قصه مرغ سعادت دو تا داستان خیلی کوتاه کهن هم خواندهام که یکجورهایی شبیه قصه کنجشگک اشیمشی است.Thu, 21 Sep 2023 - 10 - کتابخوانی با علیرضا روشن: «مرغ سعادت» – روایت صبحی مهتدی قسمت اولداستان «مرغ سعادت» را که با نام «سعد و سعید» هم شهرت دارد، زیر مجموعه قصههای «آجیل مشکلگشا» تعریف میکنند. صادق هدایت در کتاب «نیرنگستان» که پژوهشیست در فرهنگ عامه آن روزگار، درباره آجیل مشکلگشا و قصههای آن فصلی دارد که در این قسمت برایتان خواندهام.به قصه اصلی یا همان «مرغ سعادت» اگر دقت بکنید، خواهید دید که بعضی عناصر آن مثل قالیچه پرنده سلیمان که در داستان «گل به صنوبر چه کرد؟» به چنگ ملکمحمد افتاده بودند، اینجا نصیب سعید میشوند، با این تفاوت که جای «کلاه غور» را «سرمهدان» سلیمان گرفته. سرمهای که به چشم میکشند و از نظرها غایب میشوند.بیشتر از این وقتتان را نمیگیرم. توضیح مفصلتر را در مقدمه قصه به عرضتان رساندهام. امیدوارم خوشتان بیاید. عزت همگی زیاد.Thu, 14 Sep 2023
- 9 - کتابخوانی با علیرضا روشن: خاله سوسکه – روایت و بازنویسی احمد شاملو«خاله سوسکه» را محبوبترین و رایجترین قصه ایرانی میدانند و قدمت آن را به دوره قاجار عقب میبرند. بعضی عناصر این داستان، خاصه آنجا که خاله سوسکه آمال و آروزش کشیدن «قلیان بلور» نشان میدهد در دوره ناصری گفته و سروده شده.قصهگوی اصلی خاله سوسکه مثل قریب به اتفاق قصههای قدیمی مشخص نیست اما از روی بعضی نشانهها که لابهلای روایت پنهان شده میشود حدس زد راویاش در خانه اعیان و درباریهای وقت کار میکرده و آروزی زیست اشرافی و کندن از بار «منت مردم» در روزگار پروارشدن پولدارها و لندوک و نزار شدن مردم فقیر کوچه و خیابان داشته.از خاله سوسکه یک نسخه چاپ سنگی متعلق به دوره قاجار در دست است که به تمامی به شعر و نظم گفته شده و یک نسخه چاپی هم در سال 1315 دارد که زیر نام «هذا قصه شیرین خاله سوسکه و آقا موشک» چاپ شده. این دومی هم باز به نظم است.من روایت احمد شاملو در کتاب «قصههای کتاب کوچه» را برای شما خواندهام. روایتی که خود شاملو میگوید از روی نسخههای مختلف جمعوجور و بازنویسی کرده.باقی بقایتان. بشنوید و امیدوارم لذت ببرید.Thu, 07 Sep 2023
- 8 - کتابخوانی با علیرضا روشن: قصه «گل به صنوبر چه کرد؟» - گردآوری ابوالقاسم اِنجوی شیرازی قسمت دوم و پایانی (مناسب برای گروه سنی بالای ۱۶ سالقسمت اول «گل به صنوبر چه کرد» تا آنجا پیش رفت که پری به ملکمحمد گفت «اگه پیرمرد ریشومو سفیدی دیدی با یک خر سفید که بارش تابوتی سفیده، بدون عمر من سر اومده و میمیرم». همینطور هم میشود. ملکمحمد پیرمرد و تابوت و خر را میبیند و پری در دم نقش زمین میشود و میمیرد. پیر جسد دختر را توی تابوت میگذارد و سوار خر میکند و میرود.ملکمحمد پری را که سیمرغ به او داده میسوزاند و سیمرغ ظاهر میشود. سیمرغ به او میگوید پیرمرد جسد پری را به سرزمین پریان برده و تا آن سرزمین هفتادهزار سال راه است. ملکمحمد به قول معروف پاشنه را ورمیکشد، دل را به دریا میزند و به جستجوی پری زمین را زیر پا میگذارد. حالا این که چطور و به چه وسیلهای راه هفتادهزارساله را میرود، ماجرایی دارد که در داستان خواهید شنید.Thu, 31 Aug 2023
- 7 - کتابخوانی با علیرضا روشن: قصه «گل به صنوبر چه کرد؟» - گردآوری ابوالقاسم اِنجوی شیرازی قسمت اول«گل به صنوبر چه کرد» قصه سه برادر است که بر خلاف وصیت پدر، برای شکار به کوهی ممنوعه میروند. در آن کوه غاریست که ناگهان دهان باز میکند و برادر کوچکتر را به کام میکشد و او را به سرزمین طلسم میبرد. شادروان انجوی شیرازی در کتابی به نام «گل به صنوبر چه کرد» (انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۲) دو روایت از این قصه ضبط کرده که یکیشان را پیرمردی از اهالی تویسرکان گفته و دیگری را که طول و تفصیل بیشتری دارد، جوانی ۲۱ ساله از اندیمشک خوزستان. من روایت این جوان را برایتان خواندهام. این را هم پس ذهن داشته باشید که این قصهها همه از حافظه نقل شدهاند، نه از روی نوشته و کاغذ. اگر ذوق قصهگویی دارید، به حافظه بسپارید و به شیوه خودتان برای دیگران روایت کنید.Thu, 24 Aug 2023
- 6 - کتابخوانی با علیرضا روشن: قصه «دژ هوشرُبا» - روایت صبحی مهتدی قسمت دومدر این برنامه قسمت دوم و پایانی «دژ هوشربا» را میشنوید. قصه دژی در پشت دیوار چین، در شهر نگارستان، که ساکنانش همه مسحورند و به اصطلاح عقل از سرشان پریده.در قسمت پیش تا جایی پیش رفتیم که افروز – برادر بزرگتر – دختر خاقان را خواستگاری کرد و از او اجازه گرفت که برود به دیدن «میکوی».پیشتر گفته بودیم که صبحی «دژ هوشربا» را بعد از پایان جنگ دوم جهانی و بر اساس داستانی از مولانا نوشته. در انتهای داستان خواهید دید که این داستانگوی خلاق و کمبدیل چگونه وقایع داستان را با پیشامدهای روز جهان و بدبختیهایی که جنگ دوم بینالملل به بشریت تحمیل کرد پیوند میزند، خاصه آنجا که میگوید «چون همه یکی شدهبودند گفتند «آیین مهر باید همه دنیا را بگیرد. نیزهها را شکستند و گاوآهن کردند. از شمشیرها داس ساختند. مهر و آشتی برقرار کردند و مردم را به آسایش رساندند»!Thu, 17 Aug 2023
- 5 - کتابخوانی با علیرضا روشن: قصه «دژ هوشرُبا» - روایت صبحی مهتدی قسمت اولقصهای که اینبار برایتان خواندهام، «دژ هوشربا» نام دارد. قصه دژی در پشت دیوار چین، در شهر نگارستان، که ساکنانش همه مسحورند و به اصطلاح عقل از سرشان پریده.سه شاهزاده ایرانی، هوس گردش عالم به سرشان میزند و این را با پدرشان در میان میگذارند. پدر که مردیست دنیادیده در ستایش سفر خطابهای غرا میکند و در آخر به فرزندانش میگوید: «اگه تو سفرتون به کنار مرز، به شهر نگارستان رسیدین پا تو شهر نذارید که شهر خوبی نیست. بدتر از همه بالای اون شهر دژیه به اسم هوشربا که هر کی داخلش رفته، بدعاقبت شده». اما جوانیست و خامی! پسرها گوش شنوا ندارند و مسحور شهر نگارستان میشوند.از یادداشتهای صبحی پیداست وقتی این قصه را نظم و ترتیب میداده، جنگ جهانی دوم تازه تمام شده. او روزی را آرزو کرده بود که جنگها تمام بشوند و دیگر هیچ کودکی یتیم و آواره و بیخانمان نشود. ما هم همین آرزو را میکنیم و امیدواریم مثل صبحی مهتدی آرزومان را به گور نبریم.Thu, 10 Aug 2023
- 4 - کتابخوانی با علیرضا روشن: داستان چلگیس - روایت صبحی مهتدی (مناسب برای گروه سنی بالای ۱۶ سال)«چلگیس» که در گوشهگوشهی ایران روایت شده و در سمرقند و بخارا به اسم «رابعه چلگزه موی» شهرت دارد، علاوه بر ماجرای جذاب و پرکشش، زیر متنی رمزین و عرفانی دارد. شادروان صبحی میگوید برای این که نسخه درست و دقیقی از این قصه جمعوجور کند، بیشتر از یکماه روایتهای مختلف از کنج و کنارهها و مرکز ایران و همسایگان ایران را زیر و رو کرده. جالب است بدانید یکی از کسانی که در سالهای دور روایتی از این داستان را برای صبحی میفرستد، بعدها یکی از استادان و پژوهشگران شناختهشده فرهنگ و موسیقی میشود؛ زندهیاد امیراشرف آریانپور!در فایل صوتی قصه توضیح بیشتری درباره چلگیس دادهام. بشنوید و امیدوارم لذت ببرید.Thu, 03 Aug 2023
- 3 - کتابخوانی با علیرضا روشن: داستان سیندرلا - روایت برادران گریم (مناسب برای گروه سنی بالای ۱۶ سال)«سیندرلا» قصهایست کهن و پیشینه آن به مصر و یونان باستان برمیگردد. این قصه در قرن ۱۷ میلادی در ایتالیا رواج پیدا کرد و پس از آن با روایت برادران گریم در آلمان سده ۱۹ شهرت بیشتری به هم زد. اما آنچه سیندرلا را عالمگیر کرد، انیمیشنی بود که والتدیزنی در دهه ۱۹۵۰ میلادی از روی آن ساخت، فیلمی که رویدادهایش با اصل قصه، زمین تا آسمان تفاوت میکند.در این برنامه، ترجمه حسن اکبریان طبری از داستان سیندرلای برادران گریم را خواندهایم.Thu, 27 Jul 2023
- 2 - کتابخوانی با علیرضا روشن: ماهپیشونی(قسمت دوم)«ماهپیشانی» که میتوان آن را سیندرلای ایرانی دانست، قصهایست کهن که شادروان فضلالله صبحی مهتدی پیشینه و قدمت آن را به ایران باستان برمیگرداند.این قصه در یونان و مصر باستان هم گفته میشده و برادران گریم داستان معروف سیندرلا را بر اساس آن روایت کردهاند.Thu, 20 Jul 2023
- 1 - کتابخوانی با علیرضا روشن: ماهپیشونی(قسمت اول)Thu, 13 Jul 2023
Podcasts similares a قصهخوانی با علیرضا روشن
- Conversations ABC listen
- Global News Podcast BBC World Service
- El Partidazo de COPE COPE
- Herrera en COPE COPE
- The Dan Bongino Show Cumulus Podcast Network | Dan Bongino
- Es la Mañana de Federico esRadio
- La Noche de Dieter esRadio
- Hondelatte Raconte - Christophe Hondelatte Europe 1
- Dateline NBC NBC News
- 財經一路發 News98
- La rosa de los vientos OndaCero
- Más de uno OndaCero
- La Zanzara Radio 24
- L'Heure Du Crime RTL
- El Larguero SER Podcast
- Nadie Sabe Nada SER Podcast
- SER Historia SER Podcast
- Todo Concostrina SER Podcast
- 安住紳一郎の日曜天国 TBS RADIO
- アンガールズのジャンピン[オールナイトニッポンPODCAST] ニッポン放送
- 辛坊治郎 ズーム そこまで言うか! ニッポン放送
- 飯田浩司のOK! Cozy up! Podcast ニッポン放送
- 吳淡如人生實用商學院 吳淡如
- 武田鉄矢・今朝の三枚おろし 文化放送PodcastQR