Filtra per genere
- 262 - داراب نامه- قطعۀ چهاردهم
قنطرش سیاف را می خواند و فرمان می دهد که گردن داراب را بزند. کموز که از استادش افلاطون حکیم دربارۀ مردی از خیل کیقباد شنیده است، مخالفت می کند. کار دو برادر بالا می گیرد. کموز دشنه بر می کشد و قنطرش را می کشد.
زن قنطرش، طمروسیه، با غلامان و کنیزان از کوشک بیرون می آیند و کموز را پاره پاره می کنند و داراب را می گیرند و به کوشک می برند و به زندان می افکنند. خبر مرگ کموز را به عنطوسیه، زن کموز، که خواهر طمروسیه است، و فرزندان او می دهند. آنها سوار بر کشتی به سرزمین قنطرش می آیند.
طمروسیه داراب را فرا می خواند تا ببیند او چگونه موجودی است. تا او را می بیند، "به صد هزار دل بر وی عاشق شد. از نیکویی که داراب بود." عنطوسیه هم که به خونخواهی شوی آمده است، با دیدن داراب شوی را فراموش می کند و دلدادۀ داراب می شود.
شب طمروسیه هزار دینار بر می دارد و به سراغ زندانبان می رود و از او می خواهد که داراب را آن شب به او بدهد. همان شب عنطوسیه هم چنین می کند. دو خواهر آن شب با داراب تنها می شوند.
اسم همسر کموز در ابتدا قطنیه ذکر می شود و بعد عوض می شود. اسم پسران کموز هم تغییر می کند.
Sun, 12 May 2024 - 33min - 261 - تاریخ سیستان- قطعۀ سی و ششم
سیستان تحت حاکمیت مسعود غزنوی است. ولی نیروهای دیگر هم در کارند. گاهی امیری به امارت نصب می شود و چندی بعد عزل و حتی زندانی می شود و بعد رها می شود و دوباره به امارت می رسد. در این میان ابوالفضل نصر بن احمد که به عنوان "مولی امیرالمومنین" یعنی غلام آزاد شده از او یاد می شود، و برادرش بانصر، در سیستان محبوبیت دارند.
در کنار غزنویان، ترکمانان که در دوران امیر مسعود به خراسان آمدند در قدرت ظاهر می شوند. گاهی امیری در سیستان از سرداری از ترکمانان برای غلبه بر رقبا کمک می طلبد.
در این قطعه همچنین از کشته شدن امیر مسعود و به تخت نشستن پسرش مودود یاد می شود.
در تمامی این دوران، هر بار جنگی در می گیرد، ذکر می شود که مردم بسیار از دو طرف کشته شدند و خانه ها غارت شدند. همچنین از قطحی و گرسنگی مکرر مردمان هم صحبت می شود.
Fri, 03 May 2024 - 21min - 260 - داراب نامه - قطعۀ سیزدهم
داراب در کشتی اسیر کموز است و او را به سوی قنطرش می برند. غلامی به نام بهزاد که از خراسان بود، از ولایت فارس (!) نگهبان او است و افسوس می خورد که او را خواهند کشت. داراب به بهزاد می گوید که او داراب است، پسر همای و اگر بهزاد او را یاری کند، داراب هر چه بخواهد به او می دهد. سربازان کموز به بهزاد بند می دهند تا بند بر پای داراب بزند.
وقتی که کشتی ها به کنارۀ دریا می رسند، قنطرش فرمان می دهد که داراب را به زندان ببرند. بهزاد فرصتی می بیابد و کشتی را به میانۀ دریا می برد و بند از پای داراب می گشاید و به او تیغی می دهد. داراب ملاحان را می کشد و با بهزاد به خشکی در می آید.
مردان قنطرش بر آنها حمله می برند. مردان کموز به فرمان او وارد جنگ نمی شوند. "کمر پیوند" زنگی، و "دیوکی" و "جالبو" به جنگ داراب و بهزاد می آیند. هر دو زخم بر می دارند و اسیر می شوند.
آنها را به پیش قنطرش و کموز می برند.
Wed, 24 Apr 2024 - 24min - 259 - تاریخ سیستان- قطعۀ سی و پنجم
سیستان تحت حکومت سلطان محمود غزنوی در آمده است. نویسنده می گوید این آغاز "محنت سیستان" بود. سلطان محمود امیری به سیستان می گمارد و خود به هندوستان لشکر می کشد. مدتی از او خبر نمی شود. عیاران سیستان به دور ابوبکر عبدالله، نوۀ امیر خلف از سوی دختر، جمع می شوند و امارت او را می خواهند. بخشهایی از شهر و نواحی اطراف را تسخیر می کنند.
سپاه سلطان محمود می آید و آنها را محاصره می کند و شکست می دهد. حاکمان چندی یکی پس از دیگری برای امارت سیستان گماشته می شوند، و بسیاری از آنها با مردم سیستان به نیکی رفتار نمی کنند، تا اینکه امیری از اهل سیستان بر آنها گمارده می شود و "دولت روی به نیکویی کرد."
سلطان محمود در سال 411 هجری می میرد و سیستان دوباره آشفته می شود. امیر مسعود پس از فروگرفتن برادرش امیر محمد، به امارت می رسد.
در همین چند صفحه کوتاه که از سلطان محمود یاد شده است، حشمت و قدرت او و تسلط او بر امور نمایان است. توصیفات نوعی دیگر به خود گرفته است. "دگر روز بر نشست و به لب پارگین پیرامن حصار همه بگشت و نگاه کرد و تدبیر حرب و حصار ستدن آغاز کرد و منجنیق ها بر نهاد و کورها ببستن فرو گرفت و ..."
Sat, 20 Apr 2024 - 22min - 258 - داراب نامه -قطعۀ دوازدهم
داراب زخم خورده و خسته و گرسنه در کنار دریا می رود. و مردان قنطرش به دنبال او. او را می یابند. داراب خود را در آب دریا می اندازد که کم عمق است و به جزیره ای کوچک می رود. سمنداک بدنبال او است. داراب یک استخوان زنخدان ماهی پیدا می کند به اندازۀ صد من. با سمنداک درگیر می شود و او را از پای در می آورد.
برادر سمنداک، گنبدو، به جنگ او می رود و او هم به دست داراب از پای در می آید. مردان قنطرش قصد او می کنند. ناگاه موجی بزرگ از دریا می آید و او را در بر می گیرد. او دست به دعا بر می دارد و از خدا یاری می طلبد. تخته پاره ای پدید می آید و او آن را می گیرد و در دریا شناور می شود.
بعد از دو روز، دریا آرام می شود. روز سوم صد کشتی در دریا پدیدار می شود، متعلق به کموز، برادر قنطرش که به دیدن برادر می رود. داراب را از آب بیرون می آورند. داراب می گوید که او از مردان قنطرش است که در دریا افتاده است. وقتی که به نزدیک ساحل می رسند، حاجب قنطرش به سوی آنها می آید و ماجرای داراب را به آنها می گوید.
Wed, 17 Apr 2024 - 21min - 257 - تاریخ سیستان- قطعۀ سی و چهارم
در این قطعه پایان حکومت صفاریان بر سیستان گفته می شود.
امیر خلف حاکم سیستان است. پسرش، امیر عمرو، از خراسان به سیستان می آید و پس از مدتی بر پدر می شورد. امیر خلف او را در بند می کند و او در بند می میرد.
پسر دیگر امیر خلف، امیر طاهر است که به سبب شجاعت "شیر باریک" لقب گرفته است و سرزمینهای اطراف را برای او فتح می کند.
روزی امیر خلف با زنان حرم و غلامانی چند به کوه اسپهبد می رود. محمود غزنوی (که از او با عنوان سلطان یاد می شود) در آن حوالی است و می شنود که طاهر آنجا نیست. به سراغ امیر خلف می رود و او را محاصره می کند. با گرفتن صد هزار درهم او را به خود وا می گذارد. امیر خلف این را نتیجۀ کوتاهی طاهر می داند و بر او و سپاهیان خشم می گیرد. طاهر هم از او می ترسد و می گریزد.
بعد از مدتی طاهر باز می گردد و از پدر پوزش می خواهد. پدر نمی پذیرد و این دو وارد جنگ می شوند. پیروزی با طاهر است. امیر خلف در قلعه ای در حصار می شود. طاهر به او پیشنهاد صلح می دهد. او می پذیرد ولی وقتی که پسرش به دیدن او می رود او را به قلعه می کشد و در بند می کند. این آخرین پسر او است و در بند می میرد.
مردم از امیر خلف می ترسند و برخی به طرفداری سلطان محمود بر می خیزند. خبر به محمود می رسد و او با لشکری به سیستان می رود و آنجا را فتح می کند. امیر خلف را با احترام به دربار می آورد و به او اختیار می دهد که با اهل خود به هر جایی که می خواهد برود.
Wed, 10 Apr 2024 - 20min - 256 - داراب نامه- قطعۀ یازدهم
داراب و سمنداک در حال جنگند. داراب با چوب و سمنداک با سنگ. سمنداک سنگی به روی داراب می زند و روی او را خونین می کند. داراب به کوه پناه می برد و در غاری پناه می گیرد. سمنداک و مردانش بدنبال او.
روز دیگر سمنداک غاری که داراب در آن پناه گرفته است را می یابد. داراب را نیرو نمانده است. ناگهان از ته غار فردی او را صدا می کند و او را پناه می دهد. سمنداک و یارانش نمی توانند به آن غار درآیند.
پیری که به او پناه داده است زاهدی است به نام سلیطون که هفتصد سال است در آن غار پروردگار را عبادت می کند. می داند که داراب به دیدن او خواهد آمد و زمان او به سر آمده است. امانتی را که از حضرت آدم به او رسیده و ماهیان دریا برایش حفظ کرده اند از دریا می گیرد و به داراب می دهد و خود راهی سراندیب می شود تا بر مزار حضرت آدم جان بسپارد.
داراب که ارزش امانت را نمی داند آنها را به آب می اندازد.
داراب خسته و ناتوان راهی آبادی می شود.
Sat, 06 Apr 2024 - 23min - 255 - داراب نامه- قطعۀ دهم
داراب از دور سپاه بزرگ قنطرش را می بیند که به جنگ او می آیند. داراب رزه اسفندیار را پوشیده بود کلاهخود جمشید را بر سر داشت که نسل به نسل به او رسیده بود. اولین کسی که به جنگ او می آید سمندون زنگی است، برادر قنطرش است، هشتاد ساله، یکی از شش فرزند مردی سیصد ساله که دویست سال است در صومعه ای عبادت می کند. سمندون رنگی چون قیر دارد و لبی چون گُردۀ شتر و از مادر سپید موی زاده شده. دوازده گز بلندی دارد و جوشن و خودی از پوست ماهی پوشیده که تیر بر او کارگر نیست. سوار بر شتر با چوبی به وزن صد و بیست من به جنگ داراب آمده است.
داراب او را با تیری که به زیر بغلش می زند از میان بر می دارد و چوب او را بر می دارد.
بعد از او سمندون به جنگ داراب می آید که پیاده و با سنگ جنگ می کند. "اسب او را انداخته بود و مغزش به زیان آمده بود، ولی مرد مبارز بود و با زور". او چوب سمندون را از داراب می گیرد و اسب داراب را با دست بر دست زدن و داد و فریاد می ترساند و دم اسب را می گیرد و لشکر را فرا می خواند به گرفتن داراب. چوب را بالا می برد تا بر سر داراب بزند.
Sun, 24 Mar 2024 - 22min - 254 - تاریخ سیستان- قطعۀ سی و سوم
خلف، آخرین امیر صفاریان، سیستان را در اختیار دارد. رقیب او امیر حسین بن طاهر است که او هم از خاندان صفاریان است. خلف از شهر بیرون می رود و حسین به شهر وارد می شود. خلف او را محاصره می کند و لی به فرمان امیر خراسان، که نوح بن منطور سامانی، است او را رها می کند. حسین باسپاه فراوان بر می گردد و این بار امیر خلف در را می بندد و در حصار می شود. این حصار سه سال طول می کشد و امیر خلف در این مدت ضربات زیادی بر سپاه خراسان وارد می کند و سرداران بسیاری را می کشد. حسین از سبکتکین یاری می خواهد ولی خلف او را منصرف می کند. در نهایت خلف از حصار بیرون می رود و حصاری خالی را برای حسین به جا می گذارد و سپاهیان او را دچار قحطی می کند.
در نهایت هر دو می فهمند که قادر به حذف دیگری نیستند. با همدیگر صلح کردند و از در دوستی درآمدند. امیری بر امیر خلف استوار شد.
او مدتی دراز حکومت کرد و "بساط عدل بگسترید و جامۀ لشکری بر طاق نهاد و سَلَب علما و فقها پوشید".
Fri, 22 Mar 2024 - 20min - 253 - داراب نامه- قطعۀ نهم
هنوز وقت پادشاهی داراب نرسیده است. داراب از نزد همای بیرون می رود.
از پارس و کرمان می گذرد و به عمان می رسد که پادشاهی به نام قنطرش در آن حکومت می کند. او و دو پسرش برای شکار بیرون آمده اند. پسرانش گورخری را دنبال می کنند و گورخر به سمت داراب می آید. داراب آن را می گیرد و بعد رها می کند. پسران شاه به او حمله می برند. داراب یکی را می کشد و دیگری را دست قطع می کند.
قنطرش به دنبال داراب می آید تا ببیند چه کسی فرزندان او را چنین کرده است. داراب که زره اسفندیار و اردشیر را پوشیده و تیر بر او کارگر نیست، او را اسیر می کند. او به کمک غلامی می گریزد و فردا با سپاهی عظیم به مقابله با داراب می آید. داراب سرهای کشتگان را بر گردن اسیران می آویزد و آنها را به سمت سپاه قنطرش می راند.
قنطرش می پرسد که او کیست و چه می خواهد. جواب می شنود که او حاجب همای است و آمده است تا عمان را به زیر فرمان همای در آورد.
Wed, 13 Mar 2024 - 21min - 252 - تاریخ سیستان- قطعۀ سی و دوم
غلامان امیر بو جعفر او را در مجلس شراب می کشند. امیر خَلَف، پسرش، با یاری برخی از امیران و غلامان به تخت می نشیند.
فردی به نام طاهرِ بوعلی که مادرش از خاندان لیث بود و امیر فراه بود از سوی امیر سامانی، در این زمان نقش بزرگی بازی می کند. امیر خلف سیستان را به او می سپرد و به سفر حج می رود.
امیر طاهر شیوۀ داد و عدل پیش می گیرد. مردمان در دوران او به آسایش می رسند. نویسنده داستانی از حضور طاهر در دربار امیر سامانی و اعتباری که او در آن دربار داشت ذکر می کند.
امیر خلف از حج به دربار امیر سامانی می رود و حکم سیستان را می گیرد. به سیستان می رود و با طاهر وارد جنگ می شود (درست معلوم نیست که اختلاف طاهر و خلف چرا ایجاد می شود).
طاهر می میرد و امارت به فرزندش حسین می رسد. امیر خلف با او وارد جنگ می شود و پیروز می شود.
Fri, 08 Mar 2024 - 26min - 251 - داراب نامه- قطعۀ هشتم
داراب را به فرمان دستور برای کشتن می برند و همای بیهوش است و خبر ندارد. ضحاک او را به معدنی می برد در "سهمگین جایی" و به فردی دستور می دهد که سر او از تنش جدا کند. داراب روی به آسمان می کند و از پرودگار کمک می خواهد. بادی سهمگین بر می خیزد و ناگهان اژدهایی بر می آید و او را نجات می دهد. مردان ضحاک می گریزند.
همای که خبر می شود، به آن معدن می رود و داراب را می رهاند. آن شب اردشیر، پدر داراب، و اسفندیار، جد داراب، را به خواب می بیند. اسفندیار او را ملامت می کند به جهت کاری که با داراب کرده است. اردشیر ابتدا تاج از سر همای بر می دارد و بر سر داراب می گذارد. وقتی که اسفندیار دور می شود دوباره تاج را بر سر همای می گذارد.
می داند که داراب هم همین خواب را دیده است. داراب را فرا می خواند و تمامی ماجرای تولد و به آب انداختن او را به او می گوید. داراب می داند که هنوز وقت پادشاهی او نرسیده است.
مردان همای معجزۀ نجات داراب را منکر می شود و خواهان کشتن داراب هستند. همای دستور می دهد که گردن داراب را بزنند. به فرمان خدای تیغ بر گردن او کارگر نمی شود. قرار می شود که داراب از آن سرزمین برود.
Fri, 01 Mar 2024 - 30min - 250 - مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی- بخش سوم
این قطعه، بخش سوم خلاصۀ کتاب زیر است:
"مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی" نوشتۀ تامی اشنایدر
An Introduction to Ancient Mesopotamian Religion, by: Tammy J. Schneider, 2011
نویسنده استاد مطالعات مذهبی در دانشگاه کلارمونت کالیفرنیا است.
در این قسمت، فصول هفتم تا یازدهم خلاصه شده اند که بررسی کارگزاران مذهبی، متون، مراسم، شاهان، و نتیجه گیری را در بر دارد.
Thu, 22 Feb 2024 - 41min - 249 - مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی- بخش دوم
این قطعه، بخش دوم خلاصۀ کتاب زیر است:
"مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی" نوشتۀ تامی اشنایدر
An Introduction to Ancient Mesopotamian Religion, by: Tammy J. Schneider, 2011
نویسنده استاد مطالعات مذهبی در دانشگاه کلارمونت کالیفرنیا است.
در این قسمت، فصول چهارم تا ششم خلاصه شده اند که بررسی افسانه ها، خدایان، و معابد را در بر دارد.
Thu, 22 Feb 2024 - 29min - 248 - مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی- بخش اول
این قطعه، بخش اول خلاصۀ کتاب زیر است:
"مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی" نوشتۀ تامی اشنایدر
An Introduction to Ancient Mesopotamian Religion, by: Tammy J. Schneider, 2011
نویسنده استاد مطالعات مذهبی در دانشگاه کلارمونت کالیفرنیا است.
در این قسمت، فصول اول تا سوم خلاصه شده اند که مقدمه، ابزارهای مطالعۀ مذهب بین النهرین باستانی، و مروری بر تاریخ این منطقه را در بر دارد.
Thu, 22 Feb 2024 - 29min - 247 - تاریخ سیستان- قطعۀ سی و یکم
ابوجعفر، امیر سیستان، رسولی به دربار ماکان، امیر دیلمیان در ری می فرستد. ماکان در حال مستی ریش رسول را می تراشد، بعد به خود می آید و از او عذر می خواهد و او را اعزاز و اکرام می کند و نگاه می دارد تا ریشش دوباره درآید. ابو جعفر که این را می شنود، با لشکر کوچکی به ری می رود و ماکان را می گیرد و به دربار خودش می برد و با او همان کار را می کند!
امیر خراسان، نصر بن احمد سامانی، که این را می شنود، ابوجعفر را می ستاید. رودکی که در دربار امیر بوده، قصیده ای مشهور می سراید در مدح امیر خراسان و ابوجعفر. مطلع قصیده این است:
مادر می را بکرد باید قربان، بچه او را گرفت و کرد به زندان.
ابوجعفر برای رودکی ده هزار دینار می فرستد.
Mon, 12 Feb 2024 - 21min - 246 - داراب نامه - قطعۀ هفتم
همای دستور داده است تا امیر مردو که داراب را پسر خود معرفی کرده، به درگاهش برود. از او در باب داراب می پرسد و او تمامی داستان را می گوید. همای می فهمد که داراب همان پسر اوست که به آب انداخته است، ولی نمی تواند این راز را آشکار کند از ترس اینکه مردمان او را "استوار ندارند."
مجلس بزم می آرایند. در میانۀ مجلس، داراب بر می خیزد و به نزد مادرش می رود و او را می بوسد. غوغایی بزرگ بر می خیزد و بزرگان دربار قصد جان داراب می کنند. ضحاک با شمشیر به سوی او می رود. امیر مردو در میان می آید و به ضرب شمشیر ضحاک دو نیم می شود. داراب ترکش دانی که در کنارش است را به سوی ضحام می اندازد. ترکش دان به سر موبد بزرگ، جمهرون، می خورد و او را می کشد.
به اشارۀ همای در شراب داراب داروی بیهوشی می ریزند و او را بیهوش در بند می کنند.
شب فرا می رسد. همای در خواب می بیند که داراب سوار بر پیلی سیاه که از خزطومش آتش می جهد، به سوی او می آید و او را به خرطوم می گیرد. داراب به پیل می گوید او را رها کند.
فردا درباریان به همای هشدار می دهند که بر علیه او قیام خواهند کرد مگر اینکه داراب را به آنها بدهد تا بکشند. همای از بیم از دست دادن پادشاهی داراب را به آنها می دهد. در دیدار آخر، داراب به همای می گوید من تو را از دست پیل نجات دادم و تو قصد کشتن من را داری. گفته می شود که "خواب هر دو برابر آمد.". همای بیهوش می شود و نمی تواند استمداد داراب را بشنود.
Wed, 31 Jan 2024 - 27min - 245 - تاریخ سیستان- قطعۀ سی ام
در انتهای قرن چهارم سیستان همچنان عرصۀ رقابت گروههای مختلف است، از نمایندگان خلیفه تا امیران فرستاده شده از سوی سامانیان و امیران محلی و عیاران و غلامان سابق که به درجۀ امیری رسیده اند. به کرات افراد با هم متحد می شوند و بعد بر علیه هم با دیگری متحد می شوند.
آخرین امیر از "یعقوبیان"، ابوحفص، یکی از نواده های عمرو لیث بود که به دست احمد بن اسماعیل اسیر شد و به سمرقند فرستاده شد و در آن زمان به صورت ناشناس در بغداد به سر می برد.
در این میان مردم سیستان به ابو جعفر میل کردند که جد بزرگش با پدربزرگ یعقوب برادر بود و مادرش، سیده بانو، نوۀ عمرو لیث بود. او به واسطۀ انتسابش به یعقوب و عمر توانست بقیه را با خود همراه کند. او همچنین ابو حفص را از بغداد فرا خواند و او را مقام و منصب داد. او به مدت 41 سال امارت کرد.
Fri, 26 Jan 2024 - 31min - 244 - داراب نامه- قطعۀ ششم
همای از دوری داراب دلتنگ است. اطرافیان به او پیشنهاد می کنند که "ای ملکه به صحرا بیرون شو تا دلت بگشاید ... غلامان را گوی زدن فرمای."
چنین می کنند. همگان به صحرا می روند و با بوق و کرنا گوی زدن آغاز می کنند.
داراب هم که "از جانب همای بوی خویشی می آمدش" به سمت شهر می رود تا به همای نزدیک شود. می بیند که بازی چوگان به راه افتاده است و همای و غلامانش گوی را به رشنواد و مردانش باخته اند. لباس غلامی را می گیرد و وارد بازی می شود و گوی از رشنواد می رباید.
معلوم می شود که او داراب است. او را با بانگ کوس و کرنای از میدان به کوشک می برند. همای به او مقام "امیری بارگاه" را می دهد و امر می کند که همگان به فرمان او باشند.
به دنبال امیر مردو می فرستد تا ببیند که راز داراب چیست.
Thu, 18 Jan 2024 - 18min - 243 - تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و نهم
سیستان به دست سامانیان افتاده است و منصور اسحاق از سوی احمد بن اسماعیل والی سیستان است. مردمان به رهبری چند تن از عیاران شورش می کنند و می خواهند یکی از آل یعقوب که کودکی ده ساله است را به امارت بنشانند. پیروز می شوند و منصور را فراری می دهند و در زندان را می گشایند و عیاران دیگر هم به آنها می پیوندند.
سیستان عرصۀ جنگ و کشمکش میان قدرتهای مختلف است. طرفداران آل یعقوب، عیاران که بدنبال امارت برای خود هستند، امیرانی که سامانیان به سیستان می فرستند، و امیری که از سوی خلیفۀ بغداد فرستاده می شود، با هم برای کسب قدرت رقابت می کنند. هر کس که سلاحی دارد و چند همراه، قصد قدرت می کند.
"اندر این میانه جولاهه ای برخاست از نواحی اوق نام او ملیخ و گروهی با او جمع شدند از غوغا و به در شهر آمد که شهر مرا باید، و به روز چهارشنبه خطبه کرد خویشتن را به امارت. یکی او را گفت: ایهاالامیر رسم و عادت خطبه روز آدینه باشد. گفت: باشد که مرا زمان نباشد تا روز آدینه! همچنان که نبود. احمدِ نیا و عیاران بیرون شدند و هم اندرین روز که خطبه کرده بود خویشتن را، او را بکشتند."
Fri, 12 Jan 2024 - 23min - 242 - داراب نامه- قطعۀ پنجم
داراب ضحاک را گرفته است و می خواهد او را آتش بزند. همای رشنواد را با ده نفر از پیران بدون سلاح به نزد داراب می فرستد تا تقاضای آزادی ضحاک را بکنند و از او بخواهند با همای دیدار کند. داراب آنها را کرامت می کند و قول آزادی ضحاک را می دهد. فردا گوش ضحاک را می کند و از ریش او می آویزد و او را رها می کند!
همای و یارانش برای دیدن داراب به صحرا می روند. داراب و همای وقتی همدیگر را می بینند، مهرشان می جنبد و نمی توانند چشم از هم بردارند. با هم به قصر می روند و به خوان و بزم می نشینند.
"جمهرون" موبد می بیند که در میان لشگر حرف و حدیث از عشق همای افتاده است. در گوش همای به زمزمه این را می گوید. داراب بد گمان می شود و بر می خیزد و بیرون می رود.
همای از طالع داراب و نیز از شباهت داراب به ادرشیر در می یابد که او فرزند گمشدۀ خودش است. می خواهد او را به هر ترتیب به قصر بیاورد.
درباریان برای مقابله با داراب از اطراف و اکناف درخواست ارسال سرباز و سلاح کرده اند.
Sun, 07 Jan 2024 - 27min - 241 - تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و هشتم
محمد بن علی لیث در سیستان به امارت می نشیند. برادرش معدل را با افراد خانواده اش محترمانه به بند می کند تا او "طمع ولایت نکند". احمد بن اسماعیل از سوی مقتدر، خلیفۀ عباسی، به امارت سیستان منصوب می شود. او هم سپاهی به سیستان می فرستد. محمد بن علی برادرش را از بند در می آورد تا او را در جنگ کمک کند. معدل وقتی برادرش بیرون شهر است، در را بر او می بندد. محمد می گریزد و به سوی بست می رود.
محمد در بست دست به جور و ستم می گشاید و مردم را عاصی می کند. وقتی سپاه اسماعیل به نزدیک بست می رسد، محمد پل را خراب می کند، ولی مردم سپاه اسماعیل را از آب می گذرانند. محمد شکست می خورد و اسیر می شود. ذکر می شود که اسماعیل "عدل و سیر نیکو بر مسلمانان بگسترید".
سپاه سامانیان به سیستان می روند و آنجا را هم می گیرند و معدل علی را بند می کنند. احمد، غلامش سیمجور را به امارت سیستان می نشاند. و بدین ترتیب حکومت صفاریان به پایان می رسد.
سبکری که امارت فارس را دارد از سوی وزیر خلیفه به بغداد خوانده می شود. او دویست هزار دینار رشوه می دهد تا امارت فارس را بگیرد. مالی بزرگ هم وعده می دهد. وقتی نمی تواند آن را بپردازد، مقتدر سپاهی می فرستد. سبکری به احمد بن اسماعیل پناه می برد، ولی احمد او را به فرمان خلیفه به بغداد می فرستد.
Sat, 30 Dec 2023 - 20min - 240 - داراب نامه- قطعۀ چهارم
امیر مردو و داراب در لباس بازرگانان به بغداد می روند. همای بار عام می دهد و مردم به میدان می آیند. مردو و داراب در گوشه ای ایستاده اند. چشم همای به داراب که می افتد، منقلب می شود و شیر از پستان او سرازیر می شود. بار را نیمه کاره می گذارد و به دربار بر می گردد. رشنواد به او می گوید این اتفاق برای مادرانی می افتد که فرزند از دست داده اند.
روز دیگر دوباره بار عام داده می شود تا داراب را بیابند و بگیرند و به دربار بیاورند. داراب غلامانی که برای گرفتن او فرستاده شده است را می کشد و می گریزد. سپاهی به سرکردگی ضحاک به دنبال او می رود. او درختی را می کند و با آن سپاه ضحاک را تار و مار می کند و ضحاک را اسیر می کند. او را به بند می کشد و هیزم گرد می کند تا ضحاک را به آتش بکشد.
Sat, 23 Dec 2023 - 22min - 239 - تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و هفتم
طاهر امیر سیستان است و به همراه برادرش یعقوب امور سیستان را اداره می کند، ولی بی لیاقتی او بر همگان آشکار شده است. لیث بن علی، برادرزادۀ یعقوب و عمر، به سیستان می رود. در نهایت بین او و طاهر جنگ در می گیرد. سپاه طاهر به لیث متمایل می شوند و طاهر و یعقوب از سیستان بیرون می روند تا به سوی سبکری بروند و از او کمک بخواهند. سبکری هم به آنها پشت می کند و به سرهنگان آنها نامه می نویسد که "آنها پادشاهی نخواهند کرد و همت آن ندارند و خزینه و مال جمع کردۀ یعقوب و عمرو همه به باد دادند." در نهایت آنها را اسیر می کند و به بغداد می فرستد.
نکتۀ جالب در تاریخ آن دوران این است که در بسیاری از متون از "گنجهای یعقوب و عمرو" یاد شده است. به نظر می رسد که مال بسیاری را جمع کرده بودند.
لیث علی به قصد فرو نشاندن سبکری به فارس می رود. سبکری سپاهیان او را هم به سوی خود می کشد و او تنها می ماند. در نهایت اسیر می شود و به بغداد فرستاده می شود.
Mon, 18 Dec 2023 - 24min - 238 - داراب نامه- قطعۀ سوم
امیر مردو که چند تن از قویترین مردانش به دست داراب که هنوز کودکی ده ساله است، کشته شده اند، با پانصد سوار و پیاده برای گرفتن داراب به راه می افتد. داراب در جنگ با سپاهیان مردو، تعداد زیادی را می کشد، ولی در نهایت با از پای درآمدن اسبش اسیر می شود.
فردا، مردو فرمان می دهد که داراب را برای کشتن بیاورد. زن زیرکی که در حرم اوست می گوید طالعش را ببینیم. در طالع داراب می خوانند که "جهان را به مهر او نیاز است" و او تا هفده سالگی "ملک هفت اقلیم بگیرد و جهان را جهانبان شود". با تدبیر زن امیر مردو، به داراب می گویند که او پسر مردو است. داراب هم تا سن دوازده سالگی به شکار کردن و چوگان بازی و بزم و شراب مشغول می شود!
مردو که خراجگذار شاه ایران، همای، است، چهار سال است که از فرستادن خراج سر باز زده است. همای ضحاک را با سپاهی برای گرفتن خراج می فرستد. داراب که از داستان خراج آگاه می شود رسول ضحاک را کتک می زند. سپاه ضحاک و مردو وارد جنگ می شوند. داراب مردان ضحاک را از میان بر می دارد و ضحاک را تعقیب می کند و او را زخم می زند.
ضحاک به نزد همای می رود و داستان را می گوید. همای در اندیشه می شود و نامه ای به مردو می نویسد و به او می گوید که برای داوری بین داراب و ضحاک باید به نزد او برود.
Fri, 08 Dec 2023 - 29min - 237 - تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و ششم
در این قطعه از خصوصیات اخلاقی عمرولیث گفته می شود که به آبادانی اهتمام داشت و گشاده دست بود و بر ضعیفان سخت نمی کرفت.
همچنین از یکی از پسرعموهای یعقوب و عمرو به نام اَزهَر روایتهایی گفته می شود که فردی بوده است توانا و دانا و سپهسالار یعقوب بوده ولی خود را به نادانی زده بود و کارهای عجیب و غریب می کرد. در پاورقی توضیح داده می شود که این فرد، مشهور به ازهرِ خَر، در قابوسنامه هم یاد شده است.
در ادامه روایت می شود که طاهر و برادرش یعقوب، پسران محمد بن عمرو، که قدرت را در دست گرفته اند، توانایی ادارۀ امور را ندارند. فارس عملاً در اختیار سُبکری است و مالی به دربار طاهر نمی فرستد. از سایر مناطق هم مال چندانی جمع نمی شود، چرا که طاهر "از هیچکسی چیزی نستدی و از رعیت مال نخواستی، گفتی ظلم و جور چرا کنم، تا آنچه هست بکار برم تا خود چه باشد که جهان بر گذر است". از سوی دیگر "تبذیر کردی اندر نفقات، و اندر عطیات اسراف کردی، بسیار مرغ و بره بر خوان نهادی و حلاوی، و زیادات بسیار شدی."
هر دو برادر به لهو و طرب و بخشش و عطا مشغولند و طاهر بیشتر وقت را به کبوتر بازی می پردازد!
یکی از خردمندان دربار به او می گوید: "این پادشاهی را ما به شمشیر ستدیم و تو به لهو همی خواهی که داری. پادشاهی به هزل نتوان داشت. پادشا را داد و دین باید و سیاست و سخن و سوط و سیف." ولی طاهر گوش نمی دهد.
Wed, 06 Dec 2023 - 34min - 236 - داراب نامه- قطعۀ دوم
همای بر تخت سلطنت نشسته است. فرزندی را از اردشیر، که در اینجا پدرش معرفی می شود، باردار است. راز خود به دایه می گوید و دایه او را کمک می کند تا فرزند را از دید مردم پنهان کند.
همای می ترسد که رازش آشکار شود. فرزند را در صندوقی می گذارد و به آب می سپارد.
گازُری به نام هرمز و زنش که فرزندشان را از دست داده اند او را از آب می گیرند و اسمش را "داراب" می گذارند. او را بزرگ می کنند و او، که از نسل افراسیاب است، بزودی از همگان بلندتر و قوی تر می شود. داراب در ابتدا در گازری (شستن لباس) به پدرش کمک می کند. ولی بعد از گازر اسب و سلاح می خواهد و حاضر نمی شود کار کند. می گوید هر کس برای کاری درست شده است. کشمکش بالا می گیرد و داراب غلام پدرش را می کشد و هرمز را مجروح می کند.
هرمز به نزد امیر ولایت، مردو، می رود و از او کمک می خواهد. امیر غلامانی را برای گرفتن داراب می فرستد ولی داراب همه را از پا در می آورد. امیر با پانصد سوار و صد پیاده به جنگ داراب می رود.
Sun, 03 Dec 2023 - 29min - 235 - تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و پنجم
عمرو لیث به دست اسماعیل احمد سامانی اسیر شد. نوه هایش، طاهر و یعقوب، با سزهنگان سپاه جمع شدند و تصمیم گرفتند که طاهر را به امارت برگزینند. احمد بن شهفور به وزارت برگزیده شد. سُبکری که غلام یعقوب بود با وزارت احمد مخالف بود و عملاً کارها را در دست گرفته بود. در نهایت هم احمد و پسرانش را به قتل رساند.
عمرو به یارانش نامه می نویسد که با فرستادن دو میلیون درهم به دربار خلیفه می توانند او را آزاد کنند. سرهنگان سپاه که او را در جنگ تنها گذاشته بودند، طاهر را راضی می کنند که رهایی عمرو به نفع آنان نیست.
خلیفۀ بغداد عمرو را از اسماعیل طلب می کند و او که نمی خواهد عمرو را به بغداد بفرستد او را از راه سیستان با گروهی اندک روانه می کند به این امید که یاران عمرو او را نجات دهند. ولی این اتفاق نمی افتد و او به بغداد می رسد. در ابتدا خلیفه او را می نوازد ولی در نهایت به تحریک وزیرش بدرالکبیر او را به قتل می رساند.
در این قطعه حکایتهای چندی از اخلاق و رفتار یعقوب گفته می شود که بسیار شبیه حکایتهایی است که در مورد بیشتر امرا و شاهان قدرتمند مانند انوشیروان و هارون و محمود غزنوی گفته شده است، و بیشتر جنبۀ اخلاقی آن مهم است.
Wed, 29 Nov 2023 - 30min - 234 - داراب نامه - قطعۀ یکم
به گفتۀ دکتر ذبیح الله صفا، مصحح کتاب، داراب نامه کتابی است به فارسی از ابوطاهر طرسوسی، از "داستانگزاران" قرن ششم به زبان فارسی ساده و روان و نزدیک به زبان گفت و گوی مردمان. طرسوس شهری است در سوریۀ کنونی.
"داستانگزاری" یا همان قصه گویی، سنتی دیرپای بوده که افرادی روایتهای پهلوانان کهن را با زبانی ساده برای مردم و گاهی برای امیران و حاکمان روایت می کردند. سمک عیار، بختیار نامه، اسکندرنامۀ منثور، و بهمن نامه از جملۀ این روایتها بوده است.
متن این داستانها ریشه های کهن دارد. افسانه ها و اساطیر ایران و هند و یونان با تاریخ ترکیب می شده و نسخه هایی از داستان درست می کرده که گاهی با نسخه های دیگر فقط در بنیاد یکی بوده است.
داراب نامه طرسوسی با زبانی که عناصر بسیاری از فارسی پیش از ورود اسلام به ایران را دارد، به شرح داستان داراب، پسر بهمن (مشهور به اردشیر) و همای چهر آزاد می پردازد. روایتهای متعددی از داستان داراب وجود دارد. روایت این کتاب به روایت شاهنامه از داراب نزدیک است.
این قطعه با داستان کشته شدن رستم به دست برادرش شغاد و کین خواهی بهمن پسر اسفندیار از رستم و کشتن فرامرز رستم آغاز می شود. در ادامه بهمن با غلامش به مصر می رود و با دختر شاه مصر که مبارزی دلیر بوده روبرو می شود و او را شکست می دهد. در نهایت با او به ایران می آید. از بهمن و همای پسری به نام داراب بدنیا می آید. وقتی که بهمن توسط اژدها خورده می شود، بزرگان قوم همای را به شاهی بر تخت می نشانند.
Mon, 20 Nov 2023 - 19min - 233 - تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و چهارم
عمرو لیث قدرت گرفته است و خلیفۀ بغداد که با رقابت خلفای فاطمی روبرو است، نمی خواهد عمرو را از خود براند. به او "عهد و لوا"ی سرزمینهای شرق را می دهد و دستور می دهد نام او را بر "علامتها و مِطردها و سپرها و در خانه و دکانها" بنویسند. وقتی عمر به اهواز می رود، وزیر خلیفه به او نامه می نویسد که سرزمینهای اسلامی تحت اقتدار تو اند، اما "حق اولو الامر و خاندان مصطفی نگاه باید داشت از بهر دین را".
عمرو به خراسان باز می گردد و به دستور خلیفه به جنگ رافع بن هرثمه می رود که بزرگترین چالش خلافت است و او را شکست می دهد.
عمرو قصد بخارا می کند. اسماعیل احمد سامانی سپاهی که او فرستاده را شکست می دهد. عمرو عصبانی می شود و در نامه ای از خلیفه لوای ماوراءالنهر را می خواهد و تهدید می کند که به جنگ اسماعیل می رود. خلیفه می داند که این پایان کار او است.
عمرو در جنگ با اسماعیل سامانی شکست می خورد و اسیر می شود.
Sun, 19 Nov 2023 - 27min - 232 - تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و سوم
با درگذشت یعقوب لیث، عمرو، برادر او به امارت می رسد. برادر دیگر او، علی، هم مدعی امارت است ولی در فرایندی که به دلیل افتادگی متن چندان روشن نیست، عمرو به امارت می رسد. در این دوران هم بیشتر اتفاقات مخالفتهایی است که عمرو با آن روبرو است و نبردهایی که با مخالفان می کند.
نکتۀ جالب توجه قدرتی است که یعقوب و عمرو کسب کرده بودند. عمرو به معتمد، خلیفۀ عباسی نامه می نویسد و ابراز اطاعت می کند. او در جواب "عمل" تقریباً تمامی سرزمینهای اسلامی از بغداد و حرمین (مکه و مدینه) تا بین النهرین و هند را به او می دهد و در مقابل از او مال می خواهد. این یعنی ادارۀ امور این مناطق به نیابت از طرف خلیفه. این امر به او اجازه می دهد که تولیت مکه را هم منصوب کند. همچنین گفته می شود که "رسم آن بود که علم عمرو به مکه به ایام موسم به جانب منبر نهادی".
در این دوران به کرات از نصر بن احمد سامانی و اسماعیل بن احمد یاد می شود که به عنوان سرداران عمرو در جنگها حضور دارند.
Fri, 03 Nov 2023 - 28min - 231 - تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و دوم
یعقوب به دنبال عبدالله بن محمد صالح به گرگان لشکر می کشد و تقریباً بدون جنگ آن نواحی را می گیرد. با قدرت گرفتن یعقوب، بسیاری از افرادی که قدرتی داشتند، از راهزنان خراسان تا خلیفۀ بغداد با او از سر صلح در می آیند.
یعقوب به فارس و کرمان و جنوب ایران می رود و قدرتمندان تمامی این نواحی را به جنگ یا به صلح از پیش پای خود بر می دارد و به ثروتی بزرگ دست می یابد، به ویژه ثروتی که محمد بن واصل در یکی از قلعه هایش پنهان کرده بود. گفته می شود که سی روز هر روز پانصد استر و پانصد اشتر اموال ذی قیمت از این قلعه بیرون می بردند. در متون دیگر هم از گنج یعقوب داستانها روایت شده است.
خلیفۀ بغداد از او می ترسد و حکومت بسیاری از مناطق شرق را به او می دهد. ولی رابطۀ او با خلیفه افت و خیز زیادی دارد. برادرش عمرو ظاهراً در این مورد با یعقوب اختلاف نظر داشته و مدتی هم او را ترک می کند.
قدرت یعقوب بسیار زیاد شده است و از همۀ ممالک به او متوسل می شوند و او را ملک الدنیا می نامند. موفق، ولی عهد از او دعوت می کند که به بغداد برود و حاکم بالقوه شود. وقتی یعقوب به نزدیک بغداد می رسد متوجه می شود که مکری در کار است. جنگ می کند و در ابتدا پیروز می شود ولی سپاه خلیفه آب را بر روی او می گشایند و او شکست می خورد. چندی نمی گذرد که در جندی شاپور بیمار می شود و در همانجا می میرد.
Fri, 27 Oct 2023 - 24min - 230 - تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و یکم
یعقوب لیث بر سیستان مسلط شده است و در حال گسترش نفوذ خود است. به حوالی پارس و کرمان در غرب و کابل و هرات در شمال شرقی لشکر می کشد و آن مناطق را به جنگ یا با مصالحه تحت فرمان در می آورد. در لشکرکشی به کرمان، حاکم کرمان به استقبال او می آید و هدیه می آورد. در میان هدیه ها پنجاه بت زرین و سیمین است که او از کابل به غنیمت گرفته است. یعقوب بتها را با هدیه های دیگر به بغداد به درگاه معتمد عباسی می فرستد. معتمد هم برادرش را به "عهد و منشور و لوا" به سوی یعقوب می فرستد. شواهد زیادی هست که حاکمان مسلمان آن دوران "بت" را بهترین و حلال ترین غنیمت می دانسته اند و اگر می خواسته اند به عالمی هدیه بدهند بتی را می شکسته اند و تکه ای طلا یا نقره هدیه می داده اند.
یعقوب در ادامه "خوارج" بسیاری را تحت نفوذ درآورد. بعد به نیشابور رفت که مرکز حکومت طاهریان بود. محمد بن طاهر به استقبال او آمد و تسلیم شد. یعقوب او و یارانش را به سیستان فرستاد تا حبس شوند. محمد بن طاهر در حبس درگذشت. متون دیگر از جمله تاریخ طبری روایتی دیگر دارند و می گویند که محمد بن طاهر از حبس رهایی یافت.
مردمان نیشابور می گفتند که او "یعقوب عهد و منشور امیرالمؤمنین ندارد و خارجی است." یعقوب بزرگان را جمع می کند و خود به رسم شاهان با غلامان بسیار در صدر می نشیند و شمشیری آخته در میان می نهد و می گوید: "شکایت کردید که یعقوب عهد امیر المؤمنین ندارد. خواستم بدانید که دارم!... امیرالمؤمنین را به بغداد نه این تیغ نشاندست؟ ... مرا بدین جایگاه نیز هم این تیغ نشاند، عهد من و آن امیرالمؤمنین یکی است."
Wed, 18 Oct 2023 - 24min - 229 - تاریخ سیستان- قطعۀ بیستم
با اقبال مردم سیستان، یعقوب لیث به حکومت رسید و به سرعت نفوذ خود را گسترش داد. برخی از خوارج را به همکاری دعوت کرد با این وعده که: "هر که سرهنگ است امیر کنم و هر که یک سوار است سرهنگ کنم و هر چه پیاده است شما را سوار کنم و هر چه پس از آن هنر ببینم جاه و قدر افزایم."
از سوی دیگر، با خوارجی که سالها در منطقه قدرت گرفته بودند و با او یار نشدند، وارد جنگ شد و آنها را از میان برداشت. بعد به جنگ منسوبان خاندان طاهریان رفت و در قدم اول هرات را گرفت. یعقوب و یارانش جنگجویان قهاری بودند. به قول ابراهیم بن الیاس سپاه سالار خراسان "با این مرد به حرب هیچ نیاید که سپاهی هولناک دارد ...گویی که از مادر حرب را زاده اند."
همچنین نقل می شود که شاعری در وصف او شعر عربی خواند. "او عالم نبود، در نیافت". گفت: "چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت." شاعران دربارش شروع به سراییدن شعر فارسی کردند. نویسنده می گوید "تا پارسیان بودند سخن پیش ایشان به رود باز گفتندی بر طریق خسروانی." اشاره دارد به نقش موسیقی در میان پارسیان و نقش کلمه و شعر در میان اعراب.
Sun, 08 Oct 2023 - 23min - 228 - تاریخ سیستان- قطعۀ نوزدهم
در این قطعه برآمدن یعقوب لیث روایت می شود. شجره نامۀ یعقوب ذکر می شود که او را به تمامی شاهان ایرانی منتسب می کند و با 52 نسل به کیومرث می رساند.
در آن دوره، ابراهیم قوسی از سوی عبدالله طاهر حاکم منطقۀ سیستان بود. گروهی به رهبری صالح بن نصر بر او خروج کرده بودند و در بُست قدرت گرفته بودند. یعقوب و عیاران سیستان از جمله درهم بن نضر با او همراه شدند. گروهی دیگر از خوارج هم به رهبری عمار الخارجی که دعوی "امیرالمومنین" بودن داشت در سیستان قدرت داشتند و با یاران صالح درگیر بودند. درگیری های متعدد بین این گروهها اتفاق می افتد و به غلبۀ صالح و یعقوب منجر شد. یعقوب و سیستانیان بر صالح می شورند و او را شکست می دهند. درهم بن نضر به یاری یعقوب به امارت می رسد ولی از قدرت یعقوب می هراسد و قصد او می کند. یعقوب او را از میان بر می دارد و در سال 247 هجری مردم با او به عنوان امیر بیعت می کنند. این آغاز کار یعقوب است.
Fri, 29 Sep 2023 - 25min - 227 - تاریخ سیستان- قطعۀ هجدهم
داستان فرستاده شدن امرا به سیستان در این قطعه دنبال می شود. چند نکته در این قطعه قابل ذکر است. نخست اینکه امرایی که به سیستان فرستاده می شوند، از سوی خاندان طاهریان است که هر چند از خلیفۀ بغداد منسوب شده اند، ولی به نظر می رسد که ادارۀ امور را در دست گرفته اند و در عزل و نصب امرا خود تصمیم می گیرند. دوم اینکه تعداد زیادی "خارجی" قیام می کنند. در این قطعه نام حدود ده خارجی ذکر می شود. اینها گاهی با حاکمان می جنگیدند و گاهی با آنها به صلح می رسیدند و گاهی هم با هم درگیر می شدند. برای اولین بار هم نام یعقوب لیث و "عیاران سیستان" ذکر می شود که با یکی از خارجی ها متحد شده بود ذکر می شود. اینها در مقابل بشار بن سلیمان که خود در بُست بر علیه حاکم منسوب به طاهریان قیام کرده بود ولی به جور و ستم پرداخته بود، ایستادند و او را از میان برداشتند. نکتۀ دیگر این است که بعد از مامون، معتصم به خلافت رسید و او "میل کرد به اهل بدعت و معتزله" و "به خلق قرآن خواند مردمان را" که اشاره دارد به بحث کلامی در مورد مخلوق بودن یا ازلی بودن قرآن. پسر معتصم، واثق هم راه پدر را در پیش گرفت و به معتزله میل کرد. به نظر می رسد که این موضوع در آن دوران اهمیت زیادی داشته است.
Sat, 23 Sep 2023 - 28min - 226 - تاریخ سیستان- قطعۀ هفدهم
در این قسمت گفته می شود که هارون الرشید درگذشت و بین پسرانش اختلاف افتاد و در نهایت مامون با کشتن برادرش محمد زبیده به خلافت رسید. در این قسمت اسم طاهر که امارت خراسان و ماوراءالنهر بدو داده شده است برای اولین بار ظاهر می شود. همچنین اسم الیاس بن اسد که یکی از چهار برادر خاندان سامانی بود. نویسنده از بسیاری از این امیرانی که به امارت سیستان منصوب می شوند، به نیکی یاد می کند و رفتار آنها با مردم را می ستاید.
نکته جالب توجه ظهور تعداد زیادی "خارجی" است. بسیاری از آنها بر علیه حاکم دست به قیام می زدند. ولی گاهی یکی از آنها با حاکم به مصالحه می رسیدند و حتی گاهی یکی از آنها بر علیه دیگری دست به عمل می زند. اطلاعات خوبی در مورد ساختار قیامهای خارجیان و "عیاران" ارائه می شود.
Fri, 15 Sep 2023 - 25min - 225 - تاریخ سیستان- قطعۀ شانزدهم
این قطعه دو نامه به زبان عربی است. یکی از هارون الرشید، خلیفۀ عباسی، به حمزه بن عبدالله، که در سیستان و خراسان و کرمان و فارس بر علیه هارون قیام کرده بود، و دیگری جواب حمزه به هارون.
اطلاع من از زبان عربی آنقدر نیست که بتوانم این متن را به فارسی ترجمه کنم. احتمالاً در خواندن آن هم ایرادات زیادی وجود دارد (متنی که من دارم اِعراب گذاری درستی ندارد). ولی معنای متن کمابیش روشن است. هارون حمزه را به اطاعت می خواند و حمزه نمی پذیرد.
اگر این دو نامه واقعی باشند، از نظر انگیزه هایی که حمزه دارد، به عنوان کسی که در مقابل خلیفۀ مسلمین قیام کرده است، خیلی مهم است. حمزه خود را "امیرالمومنین" می خواند و از دیدگاهی کاملاً مذهبی حرکت خود را توضیح می دهد. می گوید بعد از خلیفۀ اول و دوم و اوایل دوران خلیفۀ سوم، جامعۀ اسلامی از مسیر درست منحرف شده است. او قیام خود را برای اصلاح انحرافات ایجاد شده می داند.
این متن در تضاد آشکار است با برخی نوشته های فارسی که قیام حمزه را حرکت یک ایرانی در مخالفت با سلطۀ اعراب مسلمان می خوانند.
Fri, 08 Sep 2023 - 19min - 224 - تاریخ سیستان- قطعۀ پانزدهم
در این قطعه آنچه در سیستان به دوران خلافت هارون الرشید اتفاق افتاد روایت می شود. هارون از قدرتمند ترین خلفای عباسی بود و دوران خلافت او دوران طلایی شکوفایی تمدن اسلامی محسوب می شود.
هارون در سیستان با شورشهای قوی مواجه شد، از جمله از سوی حضین و عمر بن مروان، و مهمتر از همه، حمزه بن عبدالله. در وصف حمزه گفته می شود که "از نسل زو طهماسب بود و مردی بزرگ بود و شجاع".
با وجودی که هارون مردان در خراسان حاکمی قوی مانند علی بن عیسی هامان داشت، شورشهای متعدد او را وادار کرد که خود به خراسان بیاید. در نهایت هم هارون در خراسان درگذشت.
در این کتاب، علت اصلی آمدن هارون به سیستان، شورش حمزه عنوان شده است. از کتب تاریخی دیگر چنین بر می آید که نافرمانی علی بن عیسی که بر مردمان خراسان دست جور گشاده کرده بود، و ناتوانی او در سرکوب شورش رافع بن لیث او را به خراسان کشاند.
تاکید بر اهمیت شورش حمزه در این کتاب شاید به دلیل سیستانی بودن او باشد. در این کتاب در مورد شورش رافع بن لیث صحبتی نمی شود.
Wed, 23 Aug 2023 - 25min - 223 - ساختار جوامع پیشا صنعتی- بخش چهارم
این گفتار، قسمت آخر از چهار قسمت توضیح ساختار جوامع پیشا صنعتی است. این قسمتها خلاصه ای هستند از کتاب زیر که با مطالبی که از سایر منابع جمع کرده ام، تکمیل شده اند.
Patricia Crone: Pre-industrial Societies. Anatomy of the Pre-Modern World
در این قسمت خروج اروپا از قرون وسطی از قرن شانزدهم میلادی و آغاز مدرنیته را توضیح می دهم که بر مبنای فصل های هشتم و نهم کتاب فوق تنظیم شده است.
Fri, 18 Aug 2023 - 59min - 222 - ساختار جوامع پیشا صنعتی- بخش سوم
این گفتار، قسمت سوم از چهار قسمت توضیح ساختار جوامع پیشا صنعتی است. این قسمتها خلاصه ای هستند از کتاب زیر که با مطالبی که از سایر منابع جمع کرده ام، تکمیل شده اند.
Patricia Crone: Pre-industrial Societies. Anatomy of the Pre-Modern World
در این قسمت ساختار فرهنگ، جامعه و فرد، و مذهب در جوامع پیشا صنعتی را توضیح می دهم که بر مبنای فصل های پنجم، ششم، و هفتم کتاب فوق تنظیم شده است.
Wed, 16 Aug 2023 - 33min - 221 - ساختار جوامع پیشا صنعتی- بخش دوم
این گفتار، قسمت دوم از چهار قسمت توضیح ساختار جوامع پیشا صنعتی است. این قسمتها خلاصه ای هستند از کتاب زیر که با مطالبی که از سایر منابع جمع کرده ام، تکمیل شده اند.
Patricia Crone: Pre-industrial Societies. Anatomy of the Pre-Modern World
در این قسمت ساختار دولت و سیاست در جوامع پیشا صنعتی را توضیح می دهم که بر مبنای فصل های سوم و چهارم کتاب فوق تنظیم شده است.
Sat, 12 Aug 2023 - 44min - 220 - ساختار جوامع پیشا صنعتی- بخش یکم
در این قسمت و سه قسمت دیگر که در آینده منتشر خواهم کرد، ساختار جوامع پیشا صنعتی را توضیح می دهم. این قسمتها خلاصه ای هستند از کتاب زیر که با مطالبی که از سایر منابع جمع کرده ام، تکمیل شده اند.
Patricia Crone: Pre-industrial Societies. Anatomy of the Pre-Modern World
در این قسمت مقدمه ای می گویم از تاریخ بعد از انقلاب کشاورزی که در حدود 10000 پیش از میلاد شروع شد، تا دوران شروع امپراطوریها در حدود 600 پیش از میلاد.
بعد به تشریح ویژگیهای اقتصادي و اجتماعي جوامع پبش از انقلاب صنعتی می پردازم كه بر مبنای مطالب فصل اول و دوم کتاب فوق تنظیم شده است.
Tue, 08 Aug 2023 - 50min - 219 - تاریخ سیستان- قطعۀ چهاردهم
حوادث دوران خلافت منصور و مهدی عباسی ذکر می شود. در این دوره هم در سیستان مخالفان خلافت که خارجی نامیده می شدند، حضور داشتند و برای حاکمان مشکل زایی می کردند. در میان آنها فردی به نام زنبیل بوده است که برای مدتهای مدید تمامی امرای سیستان با او به کرات جنگ کردند.
همچنین از یکی از امرا به نام معن بن زایده نام برده می شود که فردی جبار بود. شاعری برایش شعر می سراید و او برای هر بیت هزار دینار به او می دهد. احتمالاً این رقم اغراق است ولی اینکه شاعران صله های سخاوتمندانه می گرفته اند، در بسیاری از کتابهای تاریخی ذکر شده است.
گفته می شود که معن "همیشه همچنین بودو مال به جور همی ستدی و به جود همی دادی تا به تبذیر کردن مال و تدبیر کردن بد، دل بخردان ازو بر شد، و از جور که همی کرد". در نهایت گروهی از خوارج او را در خانه اش کشتند. ذکر می شود که او "بزرگ شکم" بود و قاتلان شکمش را پاره کردند.
Wed, 26 Jul 2023 - 21min - 218 - تاریخ سیستان- قطعۀ سیزدهم
چهار خلیفۀ آخر اموی مدت کوتاهی حکومت کردند. در دوران آنها افراد زیادی به امارت سیستان گماشته شدند که هر یک با چالش رقبا روبرو شدند. گفته می شود که در این زمان در سیستان بین دو گروه اختلاف می افتد و این دو مدام با هم درگیر می شوند. خلافت اموی توسط ابومسلم به پایان می رسد و ابومسلم با ابوالعباس سفاح بیعت می کند و خلافت عباسیان آغاز می شود. خلیفۀ بعدی منصور است که ابومسلم را به بغداد می خواند و او را می کشد. داستان کشته شدن ابومسلم بدست منصور آنقدر اهمیت دارد که بر خلاف بسیاری از ماجراها با آب و تاب توضیح داده می شود. این نکته که ابومسلم وعده ها و قسم های منصور را باور کرد که به او زیانی نمی رساند، و در دام افتاد و کشته شد، در قالب ضرب المثل ذکر می شود که "رای و خرد خود را در رِی گذاشت". گفته می شود که منصور بعد از کشتن او این آیه را خواند که "لو کان آلهه الا الله لفسدتا" که اشاره دارد به اینکه دو قدرت در یک سرزمین نمی توانند با هم کنار بیایند.
Fri, 14 Jul 2023 - 29min - 217 - تاریخ سیستان- قطعۀ دوازدهم
ولید بن عبدالملک که ده سال خلیفه بود، حجاج بن یوسف را که به خشونت معروف بود به امارت عراقین، سیستان و خراسان منسوب کرد. بعد از ولید، سلیمان بن عبدالملک و پس از او عمر بن عبدالعزیز، نبیرۀ عمر بن الخطاب به خلافت نشستند. از عمر بن عبدالعزیز در تاریخ به عنوان امیری نیک رفتار ذکر شده است. گفته می شود که او همه دارایی خود را صدقه داد و زنان خود را کابین داد و طلاق داد و به امیرانش فرمان داد که "اهل دین و ورع و علم و زهد" را به عنوان عامل انتخاب کنند. پس از او یزید بن عبدالملک و بعد هشام بن عبدالملک خلیفه شد. دوران هشام که 19 سال به دازا کشید، دوران اوج امویان بود و او بعد از عبدالملک مروان، مهمترین خلیفۀ اموی بود. چهار تن از خلفای اموی فرزندان عبدالملک بودند.
داستانی گفته می شود از والی سیستان به نام عبدالله بن بلال که به عدل حکومت کرد و مصلی بزرگی ساخت. وقتی که امیر بعدی منسوب شد، خواستند اموال او را حسابرسی کنند. کار بر او سخت شد و مستخرج (مامور محاسبه اموال) را مالی داد تا به امیر بگوید که عبدالله مرده است. امیر گفت مرده اش را پیش من بیاور. مستخرج هم عبدالله را کشت و مرده او را پیش امیر برد!
Sun, 25 Jun 2023 - 20min - 216 - تاریخ سیستان- قطعۀ یازدهم
در این قطعه گفته می شود که پس از یزید، پسر او به مدت چهل روز به امارت نشست. بعد مردم شام با مروان الحکم و مردم عراق با عبدالله زبیر بیعت کردند. بعد از ده ماه مروان درگذشت و پسرش عبدالملک مروان به جای او نشست. از مهمترین وقایع دوران او، جنگ با طرفداران عبدالله زبیر بود. داستان جنگ حجاج یوسف با عبدالله زبیر در مکه که منجر به خرابی کعبه شد و در نهایت با کشته شدن عبدالله پایان یافت ذکر می شود. حجاج به پاداش خدمت، امارت عراق و خراسان و سیستان را می گیرد ولی مردمان امارت او را نمی پذیرند چرا که "وقایع اوفتاد میان مسلمانان و کارها رفت که اندر کتاب و سنت آن را حجتی ندیدند."
بیشتر متن شرح افرادی است که به امارت به سیستان فرستاده می شدند و جنگهایی که مخالفان با آنها می کردند.
ذکر می شود که فردی در زمان عبدالله زبیر به سیستان فرستاده شد که "مردی بود عالم و اهل علم را دوست داشتی" و روزی رستم بن مهر هرمزد المجوسی را می خواند و از او سخنان حکمت آموز طلب می کند: "دهاقین را سخنان حکمت باشد، ما را از آن چیزی بگوی" و او نکاتی چند از حکمت می گوید.
Sun, 18 Jun 2023 - 35min - 215 - تاریخ سیستان- قطعۀ دهم
در این قطعه دوران خلافت معاویه و یزید شرح داده می شود و دربارۀ افرادی که به امارت سیستان فرستاده شدند توضیحاتی داده می شود. در میان امیران افرادی چند بودند که با مردمان به نیکویی رفتار می کردند و از آنها به نیکی یاد شده است.
از حوادث دوران یزید، قیام حسین بن علی بر علیه او ذکر می شود، از شهادت مسلم در کوفه و شهادت امام حسین در کربلا و اسارت زنان و فرزندان و بردن اسیران و سر شهیدان به دمشق. داستان راهبی گفته می شود که ده هزار دینار به سربازان می دهد تا اجازه دهند سر امام حسین تا بامداد پیش او باشد. و او سر را شست و معطر کرد و به واسطۀ آن اسلام آورد.
مردمان سیستان وقتی که خبر را شنیدند، گفتند "نه نیکو طریقتی برگرفت یزید که با فرزندان رسول علیه السلام چنین کرد". و بر یزید شورش کردند.
Tue, 30 May 2023 - 30min - 214 - تاریخ سیستان- قطعۀ نهم
این قطعه مصادف است با دوران خلافت علی بن ابی طالب علیه االسلام. در ابتدا انساب او ذکر می شود و در انتها شهادت او و بیعت مردم مدینه با حسن بی علی علیه السلام و بیعت مردم شام با معاویه و صلح این دو.
بیشتر متن مربوط است به سیستان.
گفته می شود که علی بن ابی طالب عبدالرحمن طایی را به سیستان فرستاد. چون جنگ صفین شد، معاویه عبدالرحمن سُمره را به سیستان فرستاد و عبدالرحمن طایی به سوی علی بن ابی طالب برگشت. عبدالرحمن سمره والی سیستان بود و مهلب بن ابی صفره سپاه سالار او بود. بیشتر متن در مورد مهلب است که مردی مبارز و دلیر بود.
در نهایت گفته می شود که مردم سیستان والی فرستاده شده از سوی معاویه را نخواستند و او به سمت بصره رفت و در آنجا درگذشت.
Sat, 20 May 2023 - 19min - 213 - تاریخ سیستان- قطعۀ هشتم
در این قطعۀ نکاتی از حوادث دوران سه خلیفۀ اول ذکر می شود. در مورد خلیفۀ اول، ابوبکر بن ابی قحافه، گفته می شود که افرادی مانند مسیلمۀ کذاب را "که دعوی دروغ" کردند، از میان برداشت. در مورد دوران خلافت عمر بن الخطاب، ذکر می کند که "ایزد تعالی بسیار شهرها بر دست وی بگشاد و مال بسیار جمع شد اندر بیت المال مسلمین". برخی از افرادی که بعدها در تاریخ اسلام نقش بازی کردند، از جمله معاویه، توسط او برای فتح سرزمینهایی وسیع از عراق و شام و مصر و ایران و روم فرستاده شد. فتح دیگر سرزمینها در دوران خلافت عثمان بن عفان هم ادامه یافت و نفوذ و ثروت مسلمانان را افزون کرد.
گفته می شود که در سال سی هجری سپاهی برای فتح سیستان فرستاده شد که شکست خورد. سپاه بعدی به رهبری ربیع بن زیاد به سیستان فرستاده شد و جنگهای بسیار در پیوست. در نهایت، شاه سیستان، ایران بن رستم، رسول فرستاد که "ما به حرب کردن عاجز نیستیم، چه این شهر مردان و پهلوانان است، اما با خدای تعالی حرب نتوان کرد و شما سپاه خدایید". صلح برقرار می شود و بنا می شود که سالی هزار هزار درم با سایر هدایا از سیستان برای خلیفه بفرستند.
Mon, 01 May 2023 - 24min - 212 - تاریخ سیستان- قطعۀ هفتم
مولود محمد مصطفا- علیه السلام
این قطعه در مورد به دنیا آمدن پیغمبر اسلام است. شرحی مبسوط از معجزاتی که در زمان ولادت و سپس در دورانی که پیغمبر اسلام را به حلیمه می سپارند گفته می شود. در انتها گفته می شود که اگر نویسنده به "صفت معجزات و بزرگی" مشغول شود "عمر به سر آید و از هزاران یکی گفته نیاید". در علت ذکر معجزات می گوید "این بدان یاد کردیم تا هر کسی که این کتاب بخواند بداند که مردمان سیستان که این شهر به صلح بدادند غرض بزرگی مصطفی را بود و دین اسلام را". از مابقی زندگی پیغمبر اسلام چیزی در متن نیست.
Sun, 16 Apr 2023 - 39min - 211 - تاریخ سیستان- قطعۀ ششم
در ابتدا، داستان آمدن ابرهه به مکه و روبرو شدن او با عبدالمطلب گفته می شود و ذکر می شود که ابرهه در او نور مصطفی را که نسل اندر نسل به او رسیده بود، دید و پیل سفیدی که به هیچکس سجده نمی کرد، در پیش او به سجده افتاد، و ساحران ابرهه دست و پای عبدالملک را بوسه دادند.
بعد داستان تولد عبدالله بن عبدالمطلب ذکر می شود و اینکه نور مصطفی به عبدالله منتقل شد و "احبار شام" از تولد او خبردار شدند و در صدد قتل او بودند ولی خدا او را نجات داد.
در نهایت ذکر می شود که وقتی که "آن نور از عبدالله به آمنه سپرده شد" درهای آسمان گشاده شد و تخت ابلیس منکوس گشت.
Tue, 21 Mar 2023 - 21min - 210 - تاریخ سیستان- قطعۀ پنجم
این قطعه داستان قِیدار بن اسماعیل است. گفته می شود که قیدار پادشاهی بزرگ بود و دویست سال عمر کرد و دویست زن "از وُلد اسحاق" گرفت ولی او را فرزندی نیامد در حالی که "نور مصطفی" در او بود. بعد به خواب دید که باید زنی از عرب بگیرد. و این گونه بود که نور مصطفی به اعراب رسید. همچنین گفته می شود که به قیدار گفته شد که تابوت آدم را او نمی تواند باز کند و باید آن را به پسر عمویش یعقوب (پسر اسحاق) بدهد که به اسرائیل مشهور است. بعد اجداد پیغمبر تا عبدالمطلب ذکر می شود.
Sun, 12 Mar 2023 - 25min - 209 - تاریخ سیستان- قطعۀ چهارم
این بخش در مورد " پیش ابتداء کار اسلام آمد مولود مصطفا-علیه السلام-" است. از قول کعب الاحبار خبر ها و روایتهای پیش از تولد پیامبر اسلام ذکر می شود. گفته می شود که "نور محمد -صلعم-" پیش از آفرینش آدم خلق شد و در جبین آدم بود و بعد به پسر او شیث و بعد پسر بعد از پدر بر دیگران منتقل شد تا به ابراهیم و اسماعیل و قیدار رسید. داستان "قیدارالملک بن اسماعیل" در بخش بعد دنبال می شود.
Fri, 24 Feb 2023 - 20min - 208 - تاریخ سیستان- قطعۀ سوم
در این قطعه وضعیت جغرافیایی سیستان و روایتهایی از تاریخ قدیم آن نقل می شود. سیستان، به نامهای زاوُل، زرنگ و نیمروز هم خوانده شده است. نویسنده نامهای مناطق مختلفی که به سیستان تعلق داشته را بر می شمرد. بعد به شرح برخی اعتقادات مردمان سیستان پیش از اسلام می پردازد که چه چیزهایی را حرام می داشته اند. در شرح تاریخ سیستان، روایت رستم و گشتاسب و کیخسرو و ضحاک را بازگو می کند. این تاریخ به نظر با تاریخ حماسی آکنده است.
در بخشی از این متن، نحوۀ تقسیم خراج سیستان را می آورد که هر کسی از عمال حکومت چقدر می گرفته اند و هر یک از فعالیتها چه مقدار از خراج را مصرف می کرده اند.
چند بیت شعر هم نقل می شود که به نظر شعری بسیار قدیمی می رسد، شاید از پهلوی قدیم
Sun, 05 Feb 2023 - 27min - 207 - تاریخ سیستان- قطعۀ دوم
نویسنده در مورد "آنچه در ذات سیستان موجودست که در سایر شهرها نیست" سخن می راند. می گوید "شارستان" (یعنی شهر) بزرگی دارد که هر گز تسلیم نمی شود، هوایش معتدل است و "فهم و ذهن مردمان آن بدان اعتدال و خوشی هوا بهتر از مردمان جایگاهی دیگر باشد" و همه گونه محصول در آن یافت می شود و انواع فضایل را برای سیستان می شمارد. از نکاتی که ذکر می کند این است که باد در سیستان زیاد است و مردمان آسیاب بادی استفاده می کنند و نیز چرخی که با باد می چرخد برای کشیدن آب از چاه.
نکاتی هم در مورد استفاده از ریگ برای کاربردهای مختلف می گوید که "همه چیزی که بخواهند به ریگ اندر کنند، هر چند که سالیان برآید نگاه دارد و بدان اندر هیچ نقصان نیاید".
انواع عجایبی که در سیستان وجود دارد را هم ذکر می کند از جمله چشمه ای که از کوه می آید و "به هوا اندر دوازده فرسنگ همی بشد و آنجا به یکی شارستان همی فرود آمد".
Fri, 27 Jan 2023 - 21min - 206 - تاریخ سیستان- قطعۀ یکم
تاریخ سیستان کتابی است به فارسی که نویسنده (یا نویسندگان) آن و نیز تاریخ نگارش آن به دقت شناسایی نشده است. مصحح کتاب، محمد تقی بهار (ملک الشعرا) می گوید که کتابی که در دست ما است، احتمالاً توسط دو یا سه نفر نوشته شده است. او تاریخ نگارش متن اولیه را 445 هجری می داند. بعدها افراد دیگری آن را باز نویسی کرده اند و به آن افزوده اند. مصحح در عنوان کتاب تاریخ نگارش را تا سال 725 هجری امتداد می دهد.
متن اولیۀ کتاب فارسی قدیمی مانند زبان تاریخ بیهقی و بلعمی و گردیزی بوده است. مصحح حتی معتقد است برخی از عبارات این کتاب از زبان آن سه کتاب هم قدیمی تر است. البته ذکر می کند که در برخی جاها نویسنده بخشهایی را از متون عربی ترجمه کرده است.
قطعۀ اول به طور خلاصه به معرفی سلسلۀ پادشاهان اساطیری از کیومرث (که او را حضرت آدم معرفی می کند) می پردازد. تاسیس سیستان را به گرشاسب، نسبت می دهد که برای فراهم آوردن مکانی که ضحاک بدان دسترسی نداشته باشد، آن را بنا کرده است. بعد در فضائل سیستان نکاتی می آورد که مضمون آنها توجه انبیا به آن سرزمین است.
Fri, 20 Jan 2023 - 22min - 205 - تاریخ بخارا- قطعۀ دوازدهم- پایان کتاب
این قطعه پایان کتاب تاریخ بخارا است. در این قطعه خلاصه ای کوتاه از دوران امرای سامانی بعد از اسماعیل ذکر می شود. این امرا احمد، نصر، نوح و عبدالملک پسر بعد از پدر است و بعد از عبدالملک امارت به منصور بن نصر و بعد به پسر او نوح می رسد. آخرین امیر سامانی که در این کتاب از او نام برده می شود منصور بن نوح است که توسط بکتوزیان زندانی می شود. این دوران، زمان برآمدن محمود غزنوی است. در این کتاب از محمود یاد نمی شود ولی از آلب تکین که جد محمود بوده و از امرای سپاه سامانیان بوده یاد می شود که بر منصور بن نصر شورید.
ذکر می شود که در کتاب اولیۀ تاریخ بخارا که در دوران نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل نوشته شده، تمامی حوادث دوران نوح ذکر نشده است. بخش آخر کتاب بعداً به آن افزوده شده است.
Sat, 14 Jan 2023 - 21min - 204 - تاریخ بخارا- قطعۀ یازدهم
این قطعه داستان حکومت امیر اسماعیل سامانی است که بعد از فوت برادرش امیر نصر سامانی به امارت رسید. مهمترین مسئلۀ دوران او رقابت و جنگ با عمرو بن لیث صفاری بود. این دو بارها با هم روبرو شدند. در نهایت امیر اسماعیل عمرولیث را شکست داد و او را اسیر کرد. روایت می شود که با او به اکرام و اعزاز رفتار کرد. خلیفه عمرو را از او درخواست و او مجبور به فرستادن عمرو به بغداد شد. گفته می شود که امیر اسماعیل با سیاست بود و "آثار عدل و سیرت خوب ظاهر کرد".
Fri, 06 Jan 2023 - 24min - 203 - تاریخ بخارا- قطعۀ دهم
در این قطعه داستان امیر اسماعیل سامانی و امیر نصر سامانی روایت می شود. پدر این دو، احمد بن اسد، یکی از چهار فرزند اسد بود که امارت سمرقند و فرغانه را داشت و به تدریج بر تمام ماوراءالنهر غلبه یافت. نصر، برادر بزرگتر، جای او را گرفت و اسماعیل به امارت بخارا رسید. اسماعیل بی فرمانی برادرش کرد و اختلاف بین دو برادر ایجاد شد. این اختلافات به جنگهایی بین دو برادر انجامید. در بسیاری از این جنگها اسماعیل شکست خورد. در نهایت اسماعیل بر لشکر برادرش غلبه کرد. وقتی که برادرش رسید از اسب فرود آمد و رکاب او را بوسید و اظهار اطاعت کرد. نصر به سمرقند باز گشت و تا سال 279 امارت کرد. سلطنت بعد از نصر به اسماعیل رسید.
Sun, 25 Dec 2022 - 22min - 202 - تاریخ بخارا- قطعۀ نهم
در ابتدای این قطعه داستان "هلاک شدن مقنع" گفته می شود. امیر هرات با لشکری انبوه حصار مقنع را محاصره می کند. این حصار وسیع بوده است و در آن چشمۀ آب و زمین کشاورزی بوده است. این محاصره چهارده سال به طول می انجامد تا سرانجام سپهسالار مقنع حصار را تسلیم می کند. مقنع در درون این حصار حصاری مستحکم برای خود داشته است که با زنان خود در آنجا می زیسته. چون می بیند که مقاومت امکان ندارد، زنان خود را با زهر می کشد. یکی از زنان که زهر را نخورده بود، می گوید که مقنع خود را به تنوری گداخته می اندازد "و دودی برآمد، من به نزدیک آن تنور رفتم و از او هیچ اثری ندیدم".
گفته می شود که تا سالها بعد در برخی دیه ها هنوز پیروان او وجود داشته اند. و داستانهایی از به اشتراک گذاری زنان در میان پیروان مقنع گفته می شود که نویسنده هم به برخی از آنها مشکوک است.
در ادامه، نحوۀ به حکومت رسیدن آل سامان روایت می شود. چهار پسر اسد بن سامان خدات به هارون و مامون در فروگرفتن رافع بن لیث که بر خلیفۀ عباسی خروج کرده بود، کمک کردند. در پاسخ به این خدمت، پسران او به امارت شهرهای مختلف ماواءالنهر گماشته شدند.
Wed, 21 Dec 2022 - 20min - 201 - تاریخ بخارا- قطعۀ هشتم
در این قطعه داستان برآمدن ابن مقنع روایت می شود. او مردی بوده است از ده کازه در حوالی مرو. فردی بوده است که "به غایت زیرک بود" و به بسیاری از علوم زمانه مسلط بوده است، "و در جادوی به غایت استاد شده بود". همیشه روی خود را می پوشانده است. خلیفه، ابوجعفر دوانقی او را می گیرد و در بغداد زندان می کند. بعد از رهایی ادعای خدایی می کند. در ماوراءالنهر مردم بسیار به او می گروند. در کوه سام در ولایت کَش حصاری استوار می سازد و آن را پایگاه خود می کند. کارش بالا می گیرد. طرفدارانش به عنوان سفید جامگان مناطق بسیاری را تصرف می کنند و خلیفه لشکرهای بسیار برای دفع آنها می فرستد.
داستانی روایت می شود از اینکه طرفدارانش از او دیدار می خواهند. او با صد زن در حصار زندگی می کرده است. به دست هر زن آینه ای می دهد و از آنها می خواهد تا در آفتاب بر بام روند و آینه ها را در برابر هم بگیرند. باز تاب نور آفتاب آنچنان بوده که مردم به وحشت می افتند.
Sat, 17 Dec 2022 - 30min - 200 - تاریخ بخارا- قطعۀ هفتم
در این قطعه داستان آل سامان روایت می شود که طبق گفتۀ راوی نسبشان به بهرام چوبین می رسد (البته رسم بوده است که پادشاهان برای خود نسب تراشی کنند). سامان خدات در سال 166 به دست اسد بن عبدالله قشیری مسلمان می شود (در زیر نویس متن مصحح می گوید که هم نام فرد و هم سال مذکور با شواهد تاریخی نمی خواند). سامان خدات پسر خود را اسد نام می نهد که جد امیر اسماعیل سامانی، بنیانگذار سامانیان است.
در زمانی که طُغشاده، پسر بخار خدات، امیر بخارا بود اهل بخارا به تدریج به اسلام روی آوردند.
طغشاده در زمانی که نصر سیار امیر خراسان شده بود بدست دو دهقان بخارایی که از دراز دستی او به تنگ آمده بودند و بر جان خود بیم داشتند، به قتل رسید.
در بخش انتهایی داستان فردی به نام شریک بن شیخ روایت می شود که شیعه بوده است و مردم بخارا را به تبعیت از فرزندان علی بن ابیطالب می خوانده است و مردم بسیاری به او گرویده بودند. زیاد بن صالح از طرف ابومسلم مامور سرکوبی او شد و مدتها با آنها جنگیدند تا در نهایت بر آنها برتری یافت.
Mon, 12 Dec 2022 - 22min - 199 - تاریخ بخارا- قطعۀ ششم
در ابتدای این قطعه، روایت ساختن مسجد جامع بخارا گفته می شود که توسط قتیبه به سال 94 بنا شد. در ابتدا مسلمانان بخارا که عربی نمی دانسته اند، نماز را به فارسی می خوانده اند. همچنین، قتیبه برای اینکه مردم را به نماز خواندن تشویق کند، به هر کس که در نماز جمعه حاضر می شد، دو درهم می داد. نتیجه این شده بود که تهیدستان به اسلام گرویده بودند ولی توانگران که در خارج شهر کوشکهای بزرگ داشته اند، نگرویده بودند.
همچنین داستان ساختن مساجد دیگر و محلهایی برای نماز عید ذکر می شود.
در انتهای این قطعه محله های بخارا ذکر می شود. وقتی به محله ای می رسد که محل سکونت ابوحفص بخاری، از علمای بخارا در اواخر قرن دوم هجری، بوده، به تفصیل در مورد کرامات او سخن می راند.
Sun, 27 Nov 2022 - 36min - 198 - تاریخ بخارا- قطعۀ پنجم
در این قطعه داستان فتح بخارا به دست اعراب نقل می شود. در سال پنجاه و سه هجری، عبیدالله زیاد، به فرمان معاویه به خراسان می رود و از رود جیحون می گدرد و شهرهای آن نواحی، از جمله بیکند و رامیتن و بخارا، را پس از جنگهای بسیار فتح می کند و اموال فراوان می یابد و هزاران برده می گیرد و با خود می برد. پادشاه بخارا در آن زمان زنی بود که از او با عنوان "خاتون" یاد می شود. گفته می شود که او زن بخار خدات، پادشاه پیشین بوده و چون پسرش طغشاده خرد بوده، او پادشاهی می کرده است. در سالهای بعد لشکرهای متعددی از اعراب به بخارا حمله می کرده اند. چنین بر می آید که این خاتون برای حفظ بخارا ترکیبی از جنگ و صلح را در پیش گرفته بود. گاهی از ترکان برای جنگ کمک می گرفته و گاهی مالی بزرگ می داده و صلح می کرده است. و در این میان اشاراتی هم به عاشق شدنهای متعدد او می شود. همچنین یاد می شود که هر بار که لشکر اسلام ببخارا می رفت: اهل بخارا مسلمان شدی، و باز چون عرب باز گشتندی، رِدّت آوردندی... و ایشان اسلام پذیرفتند بظاهر و بباطن بت پرستی میکردند"!
Mon, 14 Nov 2022 - 36min - 197 - تاریخ بخارا- قطعۀ چهارم
در این قطعه شرحی داده می شود از بنای شمس آباد که زمینی بزرگ و محصور بوده است که در آن شمس الملک، شاه بخارا، عمارتهای خوش ساخته بود و چراگاهی داشت که در آن حیواناتی چون گوزن و آهو و روباه و خوک رها شده بودند. این بنا برای سالها دارُالملک بخارا بوده است. بعد روایت گروهی بازرگان به نام آل کشکثه ذکر می شود که بعد از ورود اعراب به بخارا خانه های خود را رها می کنند و در بیرون شهر کوشکهایی می سازند بغایت خوش که تا سالها بسیار قیمتی بوده اند. همچنین نام رودهای بخارا ذکر می شود که بیشتر آنها را مردم کنده بودن تا زمینهایشان را اباد کنند. بعد میزان خراج بخارا ذکر می شود که حدود 1.2 میلیون درم بوده است. بعد داستان باره ای که برای منطقۀ بخارا ساختند تا از هجوم ترکان در امان بمانند و نیز حصاری که برای شهر بخارا ساخته شد روایت می شود. در انتها ماجرای سکه زدن در بخارا از زمان قدیم و در روزگار ورود اسلام به بخارا شرح داده می شود.
Wed, 26 Oct 2022 - 26min - 196 - تاریخ بخارا- قطعۀ سوم
در این قطعه شرحی داده می شود از نوعی پارچه که در بخارا بافته می شد و بسیار گرانبها بود. بعد به شرح "بازار ماخ" پرداخته می شود که سالی دو بار برپا می شد و در آن بت می فروختند. گفته می شود که در قدیم هرکسی بتی می خریده و به خانه می برده و هر وقت گم می شد یا می شکست، بتی جدید به جای آن می خرید! همچنین، شرحی داده می شود از اسامی مختلفی که بخارا داشته است، و یکی از آنها فاخره بوده، که حدیثی از پیغمبر اسلام برای تایید آن نقل می شود. بعد شرحی ارائه می شود از ارک بخارا که دارای اطلاعات ذیقیمتی است از ساخت بنای ارک حکومتی. در انتها شرح منزلهای پادشاهان در بخارا و بخصوص جوی مولیان ارائه می کند که جایی بسیار خوش آب و هوا بوده است و محبوب همه پادشاهان.
Fri, 23 Sep 2022 - 31min - 195 - تاریخ بخارا- قطعۀ دوم
در این قسمت روستاها و شهرهای اطراف بخارا توصیف می شوند، شامل کرمینه، نور، اسکجکت، شرغ، زندنه، وردانه، افشنه، برکد، رامیتن، برخشه، بیکند، و فرب
این بخش اطلاعات ذی قیمتی در مورد ساختار شهرهای آن دوران دارد. به عنوان نمونه به داشتن مسجد جامع توجه می شود و به داشتن بازار. نرشخی ذکر می کند که در بسیاری از این نواحی بازارها در فواصل زمانی هفتگی یا چند هفتگی تشکیل می شده است. نکته دیگر این است که برخی از این شهرها ثروتمند بوده اند به دلیل بازرگانی، نه به دلیل کشاورزی.
همچنین تقریباً در تمامی شهرها یک کٌندِز (=کهن دِژ) وجود داشته اشت که به معنی دژی مستحکم در داخل شهر است که در موقع حملۀ مهاجمان در آن پناه می گرفته اند.
Fri, 16 Sep 2022 - 28min - 194 - تاریخ بخارا- قطعۀ یکم
تاریخ بخارا نوشتۀ ابوبکر محمد نرشخی است. او این کتاب را در سال 323 یعنی در دوران حکومت نوح بن نصر، پنجمین امیر سامانی، به زبان عربی نوشت. احمد بن محمد قباوی، از اهالی بخارا در سال 522 هجری این کتاب را به زبان فارسی ترجمه کرد و در این ترجمه برخی از قسمتهای کتاب عربی را که "در کار نبود و نیز طبیعت را از خواندن آن ملالتی می افزود" حذف کرد. در سال 572 محمد بن زُفَر این کتاب را برای برهان الدین عبدالعزیز حاکم بخارا تلخیص کرد. بعدها مطالب دیگری هم به این کتاب افزوده شد. آنچه به ما رسیده است، این تلخیص با اضافات است.
متن کتاب و سبک نوشتار آن به فارسی رایج در دوران سامانیان (از جمله تاریخ بیهقی) نزدیک است و پیچیدگیهایی که به تدریج وارد زبان فارسی شد، به آن راه نیافته است.
در قطعۀ اول، اسامی برخی افرادی که در بخارا به شغل قضاوت مشغول بودند ذکر می شود. بعد نویسنده به نحوۀ شکل گرفتن شهر بخارا که در ابتدا آبگیر و نیستان بوده می پردازد. اشاره می کند که اولین امیر بخارا فردی بوده به نام ابروی که پس از مدتی حکومت دست به ظلم گشاده می کند و سبب می شود مردم از شهر بگریزند و به ترکستان بروند و از پادشان ترکستان کمک بخواهند. پادشاه ترکان، بیاغو، پسرش را برای فروگرفتن ابروی می فرستد. او ابروی را می گیرد و در جوالی پر از زنبور سرخ می کند تا بمیرد.
مردم به بخارا باز می گردند. در میان آنها بخار خدات بود، دهقانی که زمینهای زیادی داشت و بزرگ قوم بخارا بود و حکومت بخارا تا زمان امیر اسماعیل سامانی در دست فرزندان او بود. بعد از مرگ بخار خدات، چون پسرش خردسال بود، زنش به حکومت رسید و پانزده سال با درایت حکومت کرد. از مهمترین کارهای او این بود که توانست با اعراب به مصالحه برسد و مانع حملۀ آنها شود. بعد از او پسرش طُغشاده حاکم شد که با آمدن اعراب مسلمان شد و سی و دو سال حکومت کرد. حاکم بعدی، پسر طُغشاده به ابن مقفع گروید و بدست ماموران خلیفۀ بغداد کشته شد.
Sun, 04 Sep 2022 - 20min - 193 - نصیحت الملوک- قطعۀ بیستم- پایان کتاب
فصل در طبیعت زنان
غزالی صفت زنان مختلف را بر خوی ده حیوان منطبق می کند و برای تمام آنها خواصی منفی بر می شمارد. در نهایت می گوید "اما آن زن که خصلت گوسفند دارد مبارک بود چون گوسفند که از همه چیزهای وی منفعت بود". در لزوم پارسایی زن حکایتهایی نقل می کند و ویژگیهای زن مطلوب را بر می شمارد از جمله آنکه "وقت طعام نگاه بدارد و هر چه شوی او را آرزو باشد بسازد بتازه رویی"! البته غزالی در ادامه بر مردان واجب می داند نگهداشتن حق زنان و سرپوشیدگان را از روی ترحم و احسان و مدارا.
در نهایت، کتاب را با چند بیت شعر در اثبات اینکه هر بلایی که در جهان هست از زن است، به پایان می رساند: "بر مرد رسد بلای دو جهان از زن - آخر ناید وفا، چنین دان، از زن"!
Sat, 27 Aug 2022 - 24min - 192 - نصیحت الملوک- قطعۀ نوزدهم
باب هفتم: اندر یاد کردن زنان و نیک و بد ایشان
غزالی مجموعه ای از نظرات حکمای آن دوران در بارۀ زنان را می آورد. همانطور که انتظار می رود، بیشتر این نظرات در مورد زنان مثبت نیست. البته حکایاتی هم هستند از زنان "با رای و تدبیر" که به شوهرانشان مشورت خوب می دهند. ولی بیشتر حکایات و نظرات چنین نیستند. از دید غزالی، خدا زنان را به دلیل اینکه "اندر بهشت حوا از آن درخت گندم بخورد که خدایتعالی عز و جل او را نهی کرده است" هجده عقوبت کرده است که در میان آنها از وقایع طبیعی مانند فرزند زادن هست تا کمی میراث و نبودن نماز عید و آدینه. می گوید "فضل را هزار بهره است یکی از آن زنان است و نهصد و نود و نه مردان راست".
در این میان سخنانی از حکمایی که در حکمتشان باید تردید داشت هم وجود دارد: "حکیمی زنی کوتاه بالا خواست. گفتند چرا تمام قدی زن نکردی. گفت زن چیزی بد است و چیز بد هر چند کمتر، بهتر"
Fri, 19 Aug 2022 - 21min - 191 - نصیحت الملوک- قطعۀ هجدهم
باب ششم: در صفت خِرَد و خردمندان گوید.
غزالی گفته ها و حکایات فراوانی در تحسین خرد و خردمندی می آورد. آن را برتر از دانش می شمارد. می گوید "علم آنست که بدانی که چه باید کردن و خرد آنست که چون بدانستی، کار بندی". خرد را اولِ ایمان و میانۀ ایمان و آخر ایمان می داند و روشنایی خرد را جدا کنندۀ نیک از بد و دروغ از راست می شمارد.
البته در این میان حکایات نه چندان پر مغز هم گفته می شود "از پارسیان پرسیدند که خرد را چرا خرد گویند؟ گفتند از بهر آنک خردمندان از هر دو گیتی آنرا بخرند"
Mon, 15 Aug 2022 - 24min - 190 - نصیحت الملوک- قطعۀ هفدهم
این قطعه ادامۀ سخنان و روایتهای حکیمانه است. در این میان، گاهی تعاریف مفاهیم اخلاقی چون رضا و صبر و حلم و حشمت و شجاعت و ... را تعریف می کند. گاهی پندهایی از بزرگان می دهد و گاهی توصیه به انجام کارهایی و پرهیز از کارهای دیگر می کند.
می گوید "بزرجمهر را پرسیدند چیست آنکه هر چند راست بود، نشاید گفتن که زشت بود؟ گفت خویشتن را ستودن".
Wed, 10 Aug 2022 - 19min - 189 - نصیحت الملوک- قطعۀ شانزدهم
باب پنجم: در حکمتهای دانایان
غزالی مجموعه ای از حکایتها و پندها و توصیه های اخلاقی را به عنوان "حکمت" می آورد.
برخی از نکات بسیار حکیمانه است: "بزرجمهر را پرسیدند که کدام عز است که با ذلّ پیوسته. گفت آن که با خدمت سلطان است". گاهی هم آنچه تحت عنوان حکمت عنوان شده است، چندان حکیمانه به نظر نمی رسد، و بیشتر منعکس کننده دانش آن زمان از وقایع است.
حکمت ارسطاطالیس در این میان جالب توجه است: "ارسطاطالیس را پرسیدند کدام دوست استوارتر و کدام یار مهربان تر. گفت دوست گوهری بهتر و یار مهربان بهتر و تدبیر بخردان بهتر". یعنی، دوست آدم باید پولدار باشد، مابقی مهم نیست!
Sun, 07 Aug 2022 - 19min - 188 - نصیحت الملوک- قطعۀ پانزدهم
غزالی در ادامۀ شرح "همت پادشاهان" حکایاتی چند نقل می کند. در بیشتر این حکایات، سخن از سخاوتمندی و بذل و بخشش پادشاهان و وزیران نام آور می رود. ارقامی که ذکر می کند، به نظر اغراق شده می آید. مثلاً صحبت از بخشش صد هزار درهم به بنده ای است. با توجه به اینکه هدیه ها به افراد صاحب نام و عنوان در دربار سلاطین در آن دوران در حدود 5 و هزار درهم بوده است، رقم صد هزار درهم برای یک بنده بعید به نظر می رسد.
حکایتی هم نقل می کند از عبدالعزیز مروان امیر مصر: "روزی بر نشسته بود و جایی می رفت. مردی پسر خویش را آواز داد که یا عبدالعزیز. امیر بشنید. بفرمود تا آن مرد را 1000 درم بدادند تا در مصالح آن پسر بکار برد. این خبر در مصر فاش شد و آن سال هر که را پسری آمد عبدالعزیز نام کردند"!
بلافاصله داستان دیگری از تاش، حاجب بزرگ امیر خراسان، نقل می کند که در موردی که مردی غلامش را تاش نامیده بود، دستور به مصادره می دهد. نتیجه گیری غزالی این است که: "اکنون نگاه کن تا چند فرق دارد میان آزادمرد قریشی و میان آن درم خریده"!
Wed, 03 Aug 2022 - 23min - 187 - نصیحت الملوک- قطعۀ چهاردهم
باب سوم:در دبیری و آداب دبیران. غزالی به طور مبسوط به شرح مقام قلم می پردازد و از آیات و روایات کمک می گیرد تا این مقام را توصیف کند. برای دبیران فهرستی بلند از داانشها که باید بدانند بر می شمارد؛ ولی وقتی به جزئیات می رسد بیش از هر چیزی در هنر قلم تراشیدن و اینکه "کدام حرف کشیده باید نبشت و کدام گرد و پیوسته باید نوشت" سخنسرایی می کند و حکایات و روایات می آورد.
باب چهارم: در بلندی همت پادشاهان. در این باب غزالی حکایاتی چند بازگو می کند تا بگوید که پادشاهان "بلند همت" وقتی که سخن از بخشیدن مال یا خریدن کالایی در میان است باید گشاده دست باشند. از زبان وزیر دوانیق خطاب به او که فرموده است پانصد درم به مردی بدهند می گوید "نباید که هیچ ملکی کمتر از هزار شمار راند". همچنین "بازرگانی" یعنی خریدن مالی به قیمتی و فروختن آن به قیمتی بالاتر را دون همتی می داند: "نگر تا اندر بازرگانی بهیچگونه رغبت نکنی که از دون همتی سلطان باشد".
Mon, 25 Jul 2022 - 28min - 186 - نصیحت الملوک- قطعۀ سیزدهم
باب دوم: در سیاست وزارت و سیرت وزیران.
غزالی داشتن دستور (=وزیر) با کفایت را از الزامات اساسی پادشاهی می داند: " هیچ ملکی بی دستور روزگار نتواند گذاشتن". و در مورد شرایط وزیر و شیوۀ رفتار او و نیز رفتار پادشاه با وزیر توصیه های چندی می کند. او به روشنی بر این نکته تاکید می کند که بدون وزیری کاردان که امورات را بگرداند و در صورت لزوم پادشاه را از تصمیمات بد باز دارد و او را به تصمیمات خوب تشویق کند، امورات مملکت روی به ویرانی خواهد رفت.
در میان صحبت از بهرام گور نقل می کند که برای داشتن "پادشاهی تمام" شش چیز لازم است: دستور نیک، اسب نیک، سلاح و تیغ نیک، خواستۀ (اموال) بسیار سبک، زنی خوبروی، و "طباخی نیک که ملک را چون طبع بسته بود چیزی پزد که طبع وی بگشاید"!Fri, 15 Jul 2022 - 21min - 185 - نصیحت الملوک- قطعۀ دوازدهم
غزالی حکایتهای دیگری در باب پادشاهی می گوید. تاکید بر اینکه حاکم باید عادل باشد در این حکایتها غالب است. داستانهایی از "ملوک عجم" که بار عام می داده اند و گاهی مردم می توانسته اند بی واسطه به آنها دسترسی داشته باشند ذکر می شود. داستانی که شاه ایران در ابتدای بار دادن خود در مقابل موبد موبدان می نشسته و از او می خواسته به شکایات مردم از او رسیدگی کند در سیر الملوک هم آمده است و احتمال وقوع مستمر آن با شناختی که از نحوۀ حکمرانی در آن دوران داریم کمی بعید است. در انتها غزالی با تاسی به آیۀ "اطیعوا ..." می گوید که "حق بزرگداشت سلطان نیز بر رعیت واجبست که نگاه دارند و بهیچ روی اندر وی عاصی نشوند" چرا که آن مرتبت را خدا به او داده است.
Sat, 21 May 2022 - 20min - 184 - نصیحت الملوک- قطعۀ یازدهم
غزالی حکایاتی دیگر در باب پادشاهی ذکر می کند که ترکیبی است از حکایات قابل قبول و حکایاتی که چندان معقول به نظر نمی رسند. به "آسان حجابی" توصیه می کند که به معنای دسترسی آسان رعیت به پادشاه است. همچنین از "بیدار بودن اندر کارها می گوید" ولی مثالی که می زند غیر واقعی به نظر می رسد "اردشیر چنان بیدار بود اندر کارها که چون ندیمان او بیامدی گفتی تو دوش فلان چیز خوردی و با فلان زن و فلان کنیزک بودی و هر چه آنکس بکردی همه بگفتی".
همچنین مانند بسیاری از نوشته های باز مانده، به نوعی حکومت و قدرت را مبنای مشروعیت و توانایی حکمرانی می داند "چون دولت آمد، همه چیزها با وی بیاید" و در توضیح می گوید که یعقوب لیث در پاسخ به خلیفۀ بغداد که او را رویگری می خواند می گوید "آن خداوند که مرا دولت داد تدبیر پادشاهی هم او داد".
Sun, 08 May 2022 - 20min - 183 - نصیحت الملوک- قطعۀ دهم
غزالی در ادامۀ حکایت گویی، داستانهایی چند از انوشیروان و خلفای راشدین ذکر می کند. بحث اصلی در این حکایتها این است که عدل حاکم موجب رونق و رفاه می شود و ظلم حاکم باعث ویرانی.
در میانۀ بحث رشتۀ سخن به جاهای دیگر هم کشیده می شود. مثلاٌ ذکر می کند که پادشاه باید مراقب جان خود باشد چرا که "جانها به جان وی باز بسته است و صلاح رعیت اندر زندگانی وی است".
مانند همیشه بسیاری از حکایات او به احتمال زیاد واقعیت ندارد و مقصودش رسیدن به اهداف اخلاقی است
Mon, 02 May 2022 - 21min - 182 - نصیحت الملوک- قطعۀ نهم
غزالی میان ویژگیهایی که برای سلطان خوب می شمرد، به عدل اشاره می کند ولی در میان بحث گاهی سخنش به حوزه های دیگر کشیده می شود که بسیار با مفهوم عدلی که معرفی می کند فاصله دارد. از زمانۀ خود می نالد که "این خلق امروز نه آن خلقند که پیشتر بودند بلکه زمانۀ بیشرمان است و بی ادبان و بی رحمان". و بر همین اساس می گوید که سلطان باید قوی باشد چرا که "جور سلطان بمثل صد سال چندان زیان ندارد که یکساعت جور رعیت بر یکدیگر و چون رعیت ستم کنند، ایزد تعالی بر ایشان سلطان قاهر گمارد". جور سلطان را تقصیر مردم می داند و حکایتی نقل می کند از حجاج یوسف که وقتی مردم از جور او به امان آمدند، بر منبر رفت و گفت "اگر من بمیرم از پس من شما از جور نرهید با این فعل که شما راست، خدای را چون من بندگان بسیار است، اگر من بروم یکی بتر از من بیاید."
Wed, 27 Apr 2022 - 22min - 181 - نصیحت الملوک- قطعۀ هشتم
غزالی در ادامۀ نصایح خود به امیران به نقل حکایتهایی دیگر از رفتار امیران مشهوری چون انوشیروان و عمر بن خطاب و عمر بن عبدالعزیز و اسماعیل سامانی می پردازد که در آنها این امیران به عنوان امیرانی عادل که حق رعیت را مراعات می کرده اند و از درازدستی عمالانشان جلوگیری می کرده اند، یاد شده است. بسیاری از این حکایتها به صورتی که در اینجا نقل شده است نمی تواند درست بوده باشد، مانند سوال قیصر از نوشیروان که "پایداری پادشاه بچه اندر است". برخی از این داستانها در کتب دیگر به عینه یا با تغییراتی نقل شده است. بخصوص شباهتهای فراوانی بین برخی از این حکایتها و حکایتهای نقل شده در سیرالملوک نظام الملک طوسی که تقریباً بیست سال قبل نوشته شده وجود دارد و غزالی حتی به نام سیر الملوک هم اشاره می کند. آنچه در این حکایتها بسیار بارز است، وجهۀ مذهبی آن و بیم دادن از عذاب اخروی است. مثلاً حتی اسماعیل سامانی در داستانی که مشابه آن هم در سیرالملوک هست و هم در تاریخ بیهقی، وقتی یکی از عمالش را به دلیل صدمه زدن به محصول رعیت تنبیه می کند، علت آن را چنین عنوان می کند که "من از بهر خطای تو بدوزخ نتوانم رفتن"، امری که در مورد دیگر متون وجود ندارد.
Sat, 16 Apr 2022 - 24min - 180 - زین الاخبار یا تاریخ گردیزی- قطعۀ سی و چهارم- پایان کتابSun, 03 Apr 2022 - 31min
- 179 - نصیحت الملوک- قطعۀ هفتم
غزالی در این قطعه از ملوک "کافر" از جمله انوشیروان یاد می کند که "بعدل جهان آبادان کرد". هشدار می دهد که اگر جور و ستم روا باشد، "مردمان بگریزند و بولایت دیگر شوند و آبادانیها ویران شود و پادشاهی بنقصان افتد." ادعا می کند که رفتار مردم بیش از هر چیز دیگر شبیه رفتار ملوکشان است. اگر ملک اهل آباد کردن باشد، مردم به آبادانی روی می آورند و اگر ملک اهل عبادت باشد، مردم عابد می شوند و اگر ملک اهل "بسیار خوردن و آرزو راندن باشند" مردم از هم می پرسند "چه پخته ای و چه خورده ای"!
حکایتهایی چند از ستم افراد و پادشاهان و عواقب آن را بازگو می کند که بیش از آنکه واقعی باشد، با هدف نصیحت و توصیه به نیکی کردن گفته شده است.
از جمله می گوید در زمان انوشیروان مردی خانه ای از مردی خرید و در آن گنجی یافت و به صاحب قبلی گفت این از آن توست، ولی "داوری دراز شد" و پیش انوشیروان رفتند. "گفت شما را فرزندان هست؟ یکی گفت مرا پسری است و آن دیگر گفت مرا دختریست. ملک گفتا کنون با یکدیگر خویشی کنید تا هم شما را بود و هم فرزندان شما را. همچنان کردند و از یکدیگر خشنود گشتند"!
Wed, 30 Mar 2022 - 29min - 178 - زین الاخبار یا تاریخ گردیزی- قطعۀ سی و سومSat, 26 Mar 2022 - 31min
- 177 - نصیحت الملوک- قطعۀ ششم
اندر سیاست و عدل پادشاهان و سیرت ایشان و تاریخ هر یکی.
غزالی معتقد است که "خدای تعالی دو گروه را برگزید و این دو گروه را بر دیگران فضل نهاد یکی پیغمبران را علیهم الصلوه و السلام و دیگر ملوک را". و می گوید کار ملوک این است که مردم را "از یکدیگر نگاه دارند". او سلطان را "ظل الله فی الارض" می داند و دارای "فره ایزدی" که از جانب خدا داده شده و بنا به آیۀ اطیعوالله ... اطاعت از پادشاهان را واجب می داند. البته اشاره می کند که "سلطان بحقیقت آنست که عدل کند.
او معتقد است که "چهار هزار سال جهان مغان داشتند و همه عدل کردند و جور و ستم روا ندیدند". سپس سعی می کند اسامی پادشاهان را بشمارد. مصحح کتاب در پاورقی می گوید که هشت صفحه از نسخۀ اصلی در اینجا مغشوش است و اسامی بیشتر پادشاهان یا ذکر نشده است و یا به غلط ذکر شده است و در مورد مدت زمامداری ایشان خطاهای بسیار رفته است.
غزالی همه اینها را به بی دقتی می گوید تا در انتها به نصیحت اصلی اش برگردد که همه این پادشاهان در این دنیا آمدند و رفتند و چیزی از آنها باقی نماند، پس به دنیا دلبسته نباشید.Tue, 22 Mar 2022 - 21min - 176 - زین الاخبار یا تاریخ گردیزی- قطعۀ سی و دومSun, 20 Mar 2022 - 20min
- 175 - نصیحت الملوک- قطعۀ پنجم
چشمۀ دوم که آبشخور ایمان است: شناخت نفس بازپسین
غزالی پنج مثال می آورد در توصیف این چشمه که آبشخور ایمان است و آن را "شناخت نفس بازپسین" یعنی مرگ می نامد. این مثالها همگی حکایت افرادی را روایت می کند که از مرگ غافل بوده اند و به دنیا و نعمتهای آن مشغول بوده اند و وقتی مرگ آنها را دریافته است، در حال غفلت مرده اند و دچار خسران ابدی شده اند. او هر گونه مشغول شدن به دنیا و غفلت از مرگ را نکوهش می کند و ثواب روزی بیست بار مرگ را یاد کردن را معادل ثواب شهادت می داند. از جمله قومی را یاد می کند که ذوالقرنین به آنها بر می خورد "که ایشان را هیچ چیز [= اموال] نبود و گورها دید بر در خانه های ایشان فروکنده و هر روزی باین گورها برفتندی و عبادت کردندی در آن گورها و هیچ طعام نبود جز گیاه".
این نوع نگرش به زندگی در نصیحت الملوک با نگرش کتابهای دیگر مانند قابوس نامه و سیر الملوک فاصله ای بسیار دارد.
Sat, 05 Mar 2022 - 21min - 174 - زین الاخبار یا تاریخ گردیزی- قطعۀ سی و یکمSun, 27 Feb 2022 - 23min
- 173 - نصیحت الملوک- قطعۀ چهارم
امام محمد غزالی در ادامۀ شرح "اصول عدل و انصاف رعیت" متذکر می شود که حاکم به یاد داشته باشد که "وی رعیتست و دیگری والی و هر چه خود را نپسندد بر دیگران نپسندد". در اصل بعدی توصیه می کند که "انتظار ارباب حاجات بر درگاه حقیر نشناسد". و بعد به قناعت و مدارا با رعیت توصیه می کند. در انتها می گوید که موافقت رعیت باید با موافقت شرع همراه باشد و باید "رضای هیچ کس طلب نکند که بر خلاف شرع خشنود خواهد شد".
بعد از شرح "بیخها و شاخه های ایمان" به "دو چشمه" که آن را آبیاری می کند می پردازد که نخستین آن شناخت دنیا است. از از دید غزالی دنیا "چون قنطره (یعنی پل) است و هر که بر قنطره گذر کند و به عمارت قنطره روزگار ببرد و منزلگاه فراموش کند بی عقل باشد بلکه عاقل آن باشد که در منزلگاه دنیا جز به زاد راه مشغول نباشد". بعد ده مثال می آورد که نشان دهد دنیا جز فریب و پلیدی نیست. (یکی از مثالها دنیا را در قالب پیرزنی زشت و "چشم سبز" و دندانهای وی بیرون آمده تصویر می کند که خلق می گویند نعوذ بالله از این. این چیست بدین زشتی و فضیحت. احتمالاً در زمان او هنوز لنز رنگی برای سبز کردن چشم ابداع نشده بود!)
Sat, 19 Feb 2022 - 27min - 172 - زین الاخبار یا تاریخ گردیزی- قطعۀ سی امMon, 14 Feb 2022 - 26min
- 171 - نصیحت الملوک- قطعۀ سوم
امام محمد غزالی حکایتی در باب اصل دوم (حریص بودن به دیدار علمای دیندار) می آورد و بعد به اصل سوم از اصول "شاخه های درخت ایمان" می پردازد که آنست که "ملک بدان قناعت نکند که خود ظلم روا ندارد، و لیکن غلامان و چاکران و نایبان خود را مهذب کند و به ظلم ایشان رضا ندهد". مهمترین دلیلی که غزالی برای این اصل می آورد بازخواست شدن در قیامت است. وقتی که این را مقایسه می کنیم با مثلاً قابوس نامه که همین توصیه را می کند، تفاوت عمیق نظر این دو آشکار می شود، چرا که مهترین دلیلی که قابوس نامه برای ممانعیت از ظلم اطرافیان می آورد، از دست رفتن ملک و نابودی رعیت است.
در ادامه، غزالی اصل چهارم را ذکر می کند که پرهیز از تکبر است چرا که "از تکبر خشم غالب شود و وی را بانتقام دعوت کند و خشم غول عقل است و آفت او". در این مورد هم مهمترین دلیل او این است که "شهوت و خشم لشکر ابلیس است" و "هر کس که خشم فرو خورد و تواند که بگذراند، حق تعالی وی را حلۀ کرامت پوشد".
Wed, 09 Feb 2022 - 22min - 170 - نصیحت الملوک- قطعۀ دوم
امام محمد غزالی در این بخش به شرح "شاخه های درخت ایمان" می پردازد. در این قسمت به اصل اول می پردازد که از دید او این است که "قدر ولایت بداند و خطر آن نیز بداند". می گوید که خداوند ولایت بندگان را به حاکمان می دهد و اگر آنها عادل باشند بزرگترین ثواب است و اگر ظالم باشند بزرگترین گناه است. به طور مبسوطی به عذابهایی که حاکم جابر در آن دنیا خواهد دید می پردازد و حکایتهایی در این باب نقل می کند. اصل دوم از دید امام محمد غزالی این است که حاکم "تشنه بود همیشه به دیدار علماء دیندار و پیوسته پرسیدن نصایح از ایشان و حذر کند از دیدار علماء حریص بر دنیا".
Wed, 02 Feb 2022 - 20min - 169 - زین الاخبار یا تاریخ گردیزی- قطعۀ بیست و نهمSat, 29 Jan 2022 - 22min
- 168 - نصیحت الملوک- قطعۀ یکم
مقدمه و آغاز اصول اعتقاد
امام محمد غزالی (متولد 450 هجری معادل 1058 میلادی) این کتاب را در اواخر عمر (از حوالی سالهای 1105) برای محمد بن ملکشاه سلجوقی (سلطنت در ساالهای 1105 تا 1118) نوشت. در این کتاب درصدد است که به سلطان سلجوقی نصایحی در بارۀ نحوۀ حکمرانی بدهد.
در این قطعه، او اصول دهگانه ای را که "آغاز اصول اعتقاد که بیخ ایمان است" بیان می کند. این اصول ویژگیهای خدا را طبق اصول اعتقادی مذهبی او در بردارد مانند علم خدا، قدرت او، کلام او، آخرت و ...
Wed, 26 Jan 2022 - 21min - 167 - زین الاخبار یا تاریخ گردیزی- قطعۀ بیست و هشتمThu, 20 Jan 2022 - 34min
- 166 - قابوس نامه- قطعۀ بیست و یکم، پایان کتابThu, 13 Jan 2022 - 33min
- 165 - قابوس نامه- قطعۀ بیستمTue, 11 Jan 2022 - 26min
- 164 - زین الاخبار یا تاریخ گردیزی- قطعۀ بیست و هفتمFri, 07 Jan 2022 - 24min
- 163 - قابوس نامه- قطعۀ نوزدهمSat, 01 Jan 2022 - 34min
Podcast simili a <nome>
- Global News Podcast BBC World Service
- El Partidazo de COPE COPE
- Herrera en COPE COPE
- The Dan Bongino Show Cumulus Podcast Network | Dan Bongino
- Es la Mañana de Federico esRadio
- La Noche de Dieter esRadio
- Hondelatte Raconte - Christophe Hondelatte Europe 1
- Dateline NBC NBC News
- 財經一路發 News98
- La rosa de los vientos OndaCero
- Más de uno OndaCero
- La Zanzara Radio 24
- L'Heure Du Crime RTL
- El Larguero SER Podcast
- Nadie Sabe Nada SER Podcast
- SER Historia SER Podcast
- Todo Concostrina SER Podcast
- 安住紳一郎の日曜天国 TBS RADIO
- TED Talks Daily TED
- アンガールズのジャンピン[オールナイトニッポンPODCAST] ニッポン放送
- 辛坊治郎 ズーム そこまで言うか! ニッポン放送
- 飯田浩司のOK! Cozy up! Podcast ニッポン放送
- 吳淡如人生實用商學院 吳淡如
- 武田鉄矢・今朝の三枚おろし 文化放送PodcastQR