Podcasts by Category

كتيبه

كتيبه

Hossein Abbasi

حسين عباسي هستم در اينجا متون قديمي مان را مي خوانم و در آنها كند و كاو مي كنم. با ايميل زير مي توانيد با من تماس بگيريد: irpdonline@gmail.com . این قطعات و برخی قطعات دیگر را در كانال تلگرام من به آدرس زير بيابيد. https://t.me/kateebehha

262 - داراب نامه- قطعۀ چهاردهم
0:00 / 0:00
1x
  • 262 - داراب نامه- قطعۀ چهاردهم

    قنطرش سیاف را می خواند و فرمان می دهد که گردن داراب را بزند. کموز که از استادش افلاطون حکیم دربارۀ مردی از خیل کیقباد شنیده است، مخالفت می کند. کار دو برادر بالا می گیرد. کموز دشنه بر می کشد و قنطرش را می کشد.

    زن قنطرش، طمروسیه، با غلامان و کنیزان از کوشک بیرون می آیند و کموز را پاره پاره می کنند و داراب را می گیرند و به کوشک می برند و به زندان می افکنند. خبر مرگ کموز را به عنطوسیه، زن کموز، که خواهر طمروسیه است، و فرزندان او می دهند. آنها سوار بر کشتی به سرزمین قنطرش می آیند.

    طمروسیه داراب را فرا می خواند تا ببیند او چگونه موجودی است. تا او را می بیند، "به صد هزار دل بر وی عاشق شد. از نیکویی که داراب بود." عنطوسیه هم که به خونخواهی شوی آمده است، با دیدن داراب شوی را فراموش می کند و دلدادۀ داراب می شود.

    شب طمروسیه هزار دینار بر می دارد و به سراغ زندانبان می رود و از او می خواهد که داراب را آن شب به او بدهد. همان شب عنطوسیه هم چنین می کند. دو خواهر آن شب با داراب تنها می شوند.

    اسم همسر کموز در ابتدا قطنیه ذکر می شود و بعد عوض می شود. اسم پسران کموز هم تغییر می کند.

    Sun, 12 May 2024 - 33min
  • 261 - تاریخ سیستان- قطعۀ سی و ششم

    سیستان تحت حاکمیت مسعود غزنوی است. ولی نیروهای دیگر هم در کارند. گاهی امیری به امارت نصب می شود و چندی بعد عزل و حتی زندانی می شود و بعد رها می شود و دوباره به امارت می رسد. در این میان ابوالفضل نصر بن احمد که به عنوان "مولی امیرالمومنین" یعنی غلام آزاد شده از او یاد می شود، و برادرش بانصر، در سیستان محبوبیت دارند.

    در کنار غزنویان، ترکمانان که در دوران امیر مسعود به خراسان آمدند در قدرت ظاهر می شوند. گاهی امیری در سیستان از سرداری از ترکمانان برای غلبه بر رقبا کمک می طلبد.

    در این قطعه همچنین از کشته شدن امیر مسعود و به تخت نشستن پسرش مودود یاد می شود.

    در تمامی این دوران، هر بار جنگی در می گیرد، ذکر می شود که مردم بسیار از دو طرف کشته شدند و خانه ها غارت شدند. همچنین از قطحی و گرسنگی مکرر مردمان هم صحبت می شود.

    Fri, 03 May 2024 - 21min
  • 260 - داراب نامه - قطعۀ سیزدهم

    داراب در کشتی اسیر کموز است و او را به سوی قنطرش می برند. غلامی به نام بهزاد که از خراسان بود، از ولایت فارس (!) نگهبان او است و افسوس می خورد که او را خواهند کشت. داراب به بهزاد می گوید که او داراب است، پسر همای و اگر بهزاد او را یاری کند، داراب هر چه بخواهد به او می دهد. سربازان کموز به بهزاد بند می دهند تا بند بر پای داراب بزند.

    وقتی که کشتی ها به کنارۀ دریا می رسند، قنطرش فرمان می دهد که داراب را به زندان ببرند. بهزاد فرصتی می بیابد و کشتی را به میانۀ دریا می برد و بند از پای داراب می گشاید و به او تیغی می دهد. داراب ملاحان را می کشد و با بهزاد به خشکی در می آید.

    مردان قنطرش بر آنها حمله می برند. مردان کموز به فرمان او وارد جنگ نمی شوند. "کمر پیوند" زنگی، و "دیوکی" و "جالبو" به جنگ داراب و بهزاد می آیند. هر دو زخم بر می دارند و اسیر می شوند.

    آنها را به پیش قنطرش و کموز می برند.

    Wed, 24 Apr 2024 - 24min
  • 259 - تاریخ سیستان- قطعۀ سی و پنجم

    سیستان تحت حکومت سلطان محمود غزنوی در آمده است. نویسنده می گوید این آغاز "محنت سیستان" بود. سلطان محمود امیری به سیستان می گمارد و خود به هندوستان لشکر می کشد. مدتی از او خبر نمی شود. عیاران سیستان به دور ابوبکر عبدالله، نوۀ امیر خلف از سوی دختر، جمع می شوند و امارت او را می خواهند. بخشهایی از شهر و نواحی اطراف را تسخیر می کنند.

    سپاه سلطان محمود می آید و آنها را محاصره می کند و شکست می دهد. حاکمان چندی یکی پس از دیگری برای امارت سیستان گماشته می شوند، و بسیاری از آنها با مردم سیستان به نیکی رفتار نمی کنند، تا اینکه امیری از اهل سیستان بر آنها گمارده می شود و "دولت روی به نیکویی کرد."

    سلطان محمود در سال 411 هجری می میرد و سیستان دوباره آشفته می شود. امیر مسعود پس از فروگرفتن برادرش امیر محمد، به امارت می رسد.

    در همین چند صفحه کوتاه که از سلطان محمود یاد شده است، حشمت و قدرت او و تسلط او بر امور نمایان است. توصیفات نوعی دیگر به خود گرفته است. "دگر روز بر نشست و به لب پارگین پیرامن حصار همه بگشت و نگاه کرد و تدبیر حرب و حصار ستدن آغاز کرد و منجنیق ها بر نهاد و کورها ببستن فرو گرفت و ..."

    Sat, 20 Apr 2024 - 22min
  • 258 - داراب نامه -قطعۀ دوازدهم

    داراب زخم خورده و خسته و گرسنه در کنار دریا می رود. و مردان قنطرش به دنبال او. او را می یابند. داراب خود را در آب دریا می اندازد که کم عمق است و به جزیره ای کوچک می رود. سمنداک بدنبال او است. داراب یک استخوان زنخدان ماهی پیدا می کند به اندازۀ صد من. با سمنداک درگیر می شود و او را از پای در می آورد.

    برادر سمنداک، گنبدو، به جنگ او می رود و او هم به دست داراب از پای در می آید. مردان قنطرش قصد او می کنند. ناگاه موجی بزرگ از دریا می آید و او را در بر می گیرد. او دست به دعا بر می دارد و از خدا یاری می طلبد. تخته پاره ای پدید می آید و او آن را می گیرد و در دریا شناور می شود.

    بعد از دو روز، دریا آرام می شود. روز سوم صد کشتی در دریا پدیدار می شود، متعلق به کموز، برادر قنطرش که به دیدن برادر می رود. داراب را از آب بیرون می آورند. داراب می گوید که او از مردان قنطرش است که در دریا افتاده است. وقتی که به نزدیک ساحل می رسند، حاجب قنطرش به سوی آنها می آید و ماجرای داراب را به آنها می گوید.

    Wed, 17 Apr 2024 - 21min
Show More Episodes